شراب توحید



استاد فیاض بخش: از اعمال و از دستورات مکتب علامه طباطبایی رحمت الله علیه، نماز استغاثه به امام عصر علیه السلام است. این نماز در هنگام ثلث سوم شب خوانده می‌شود.

در بخشی از این عمل شریف، لحظه درخواست حاجت است؛ در آن هنگام حاجات معنوی و توفیقات سلوکی را بر حاجات دیگر مقدم نمایید.

کیفیت نماز

.آن جوان(حضرت مهدی یا یکی از اصحابش) مرا مخاطب ساخته گفت: اباالحسین بن ابی البغل! اگر گرفتاری داری چرا دعای فرج را نمی خوانی؟ گفتم آقای من دعای فرج چیست؟ فرمود: دو رکعت نماز می خوانی، سپس می گویی:

یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح یا من لم یواخذ بالجریره ولم یهتک الستر یا عظیم المن یا کریم الصفح یا حسن ال و یا باسط الیدین بالرحمه یا منتهی کل نجوی و یا غایة کل شکوی یا عون کل مستعین یا مبتدئا بالنعم قبل استحقاقها.

سپس ده مرتبه بگو: یا ربّاه
و ده مرتبه: یا سیّداه
و ده مرتبه: یا مولَیاه
و ده مرتبه: یا غایَتاه
و ده مرتبه: یا منتَهی غایةِ رغبَتاه

آنگاه بگو: اسئلک بحق هذه الاسماء و بحق محمد و آله الطاهرین علیهماالسلام الا ما کشفت کربی و نفست همی و فرجت غمی و اصلحت حالی.

آنگاه هر حاجتی داری از خدا بخواه.

سپس گونه راست را روی زمین بگذار و صد مرتبه بگو: یا محمد یا علی یا علی یا محمد اکفیانی فانکما کافیای و انصرانی فانکما ناصرای.

بعد از آن گونه چپ را بر زمین بگذار و صد مرتبه بگو: ادرکنی. و بسیار تکرار کن و بگو: الغوث الغوث تا نفس قطع شود.

آنگاه سر بردار، خداوند با کرم خود حاجت ترا روا خواهد ساخت ان‌شاءالله.

(برخی قسمت آخر را اینگونه ترجمه کرده اند: سپس گونه چپ صورتت را بر زمین بگذار و صد بار بگو: ادرکنی [و پس از صد بار این ذکر را] بسیار تکرار کن. سپس به اندازه یک نفس بگو: الغوث الغوث الغوث.، آنگاه سر از سجده بردار.»
والله العالم. بنده را نیز از دعای خیر خود فراموش نکنید.)


حضرت امام صادق علیه السلام: إذا تخلّی المؤمنُ من الّدنیا سما و وجد حلاوة حبّ الله و کان عند أهل الدّنیا کأنّه قد خولط و إنّما خالط القوم حلاوة حب الله فلم یشتغلوا بغیره.

آنگاه که مؤمن از دنیا فاصله بگیرد، علوّ مقام پیدا کرده، شیرینی محبّت خدا را می یابد. در این حال در نزد اهل دنیا دیوانه» تلقّی می شود! در حالیکه آنچه این افراد را از خود بی خود کرده است، شیرینی محبّت خداست که نمی گذارد به چیز دیگری توجّه کنند.

✍ کافی، ج ۲، ص ۱۳۰


بعضی که می‌گویند زیارت عاشورا سنگین است [و عوارض دارد]، شاید از این جهت باشد که وقتی ما یزید و یزیدیان و تابعین آنها را لعن می‌کنیم، شاید رگه هایی از اخلاق و رفتار یزیدی در وجود ما هم باشد و این لعن‌ها خودمان را هم بگیرد! ولی حتی بر فرض وجود چنین اثری، اگر بعد از زیارت عاشورا چند تا صلوات بفرستید، همین اثر سوء هم برداشته می‌شود.

✍ استاد مویدی


مطلبی کمتر شنیده شده
شرح ملاقات استاد یعقوبی قائنی با عارف بالله سید علی آقای قاضی طباطبایی

در وقت ملاقات نسبت به آن عالم ربانى حالاتى به من دست داد؛ همین که نگاهم به ایشان افتاد متوجه شدم مانند چنین سیدى تا کنون ندیده ام و در خیالم گذشت که ایشان امام زمان مى باشند! بعد با خود گفتم: اسم شریف و نسب بزرگوار امام -عجل الله فرجه - معلوم است و با اسم و نسب این آقا تناسبى ندارد. سپس با خود گفتم: لابد نایب خاص آن حضرت هستند. باز هم دیدم درست نیست؛ زیرا طبق دستور امام علیه السلام بعد از نواب اربعه - رضوان الله تعالى علیهم - تا روز ظهور نایب خاصى براى آن حضرت نیست؛ لذا متحیر ماندم که براى ایشان چه مقامى معتقد باشم، چون ایشان را مانند سایر علما نمى دیدم و امتیاز آشکارى در درون خود براى ایشان مى یافتم. ناچار به این مقدار قانع شدم که ایشان با امام زمان ارتباط باطنى دارند و از این عقیده نتوانستم بگذرم.

در حالى که من در این افکار بودم ایشان با شیخ (مرحوم نجابت) در حال عتاب بوده و با تندى مى فرمودند: سواد چیز خوبى است! فهم و ادب خوب است!» و از این قبیل مطالب. امّا علت این گونه عتاب ها معلوم نبود، لکن بعد که خود شیخ فرمود معلوم شد به این جهت بوده که در وقت وارد شدن به منزل و تشرف به خدمت ایشان، شیخ از بنده جلوتر راه مى رفته است؛ زیرا جناب قاضى - اعلى الله مقامه الشریف - نسبت به خاندان و ذریه ى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله احترام زیادى قائل بودند.

به هر حال، پس از خطاب و عتاب، شیخ عرض کرد: آقا! ایشان آمده اند از شما دستور العملى بگیرند. ایشان نگاهى به بنده افکنده، فرمودند: به این زودى!» و ساکت شدند.

بعد از لحظاتى مجددا به بنده نگاهى کرده، فرمودند: من با اینکه کسى را که مجتهد نباشد نمى پذیرم، امّا شما را استثناءً بدون استخاره و استشاره مى پذیرم و فعلاً چند دستورى مى دهم تا ببینم چه مى شود.» و دستوراتى چند لطف فرمودند.

توفیق زیارت آن عارف ربانى جناب حاج میرزا على آقا قاضى قدس سره نیز تنها یک بار دیگر در مرض فوت آن مرحوم در حالى که علما و اخیار اطرافش را گرفته، ایشان در حال نزع بودند نصیب شد. البته خود آن مرحوم طبق گفته ى آقاى نجابت از حقیر تفقد فرموده، مکرر از ایشان مى پرسیده اند: آن سید کجا رفت؟ او را بیاور، از ما نرنجیده باشد!»

حقیر به همراه آقاى نجابت به عنوان عیادت خدمت ایشان شرفیاب شدم. عده اى از ون محترم از جمله جناب حجة الاسلام و المسلمین آقاى حاج شیخ عباس قوچانى اطراف شان بودند.

در اینجا نکته قابل توجهى را باید متذکر شوم: قبل از ملاقات با آقاى قاضى قدس سره یکى از اساتید که نزد او درس مى خواندم همین که متوجه شد مى خواهم خدمت ایشان مشرف شوم خیلى سعى کرد که بنده را از ملاقات با آن مرحوم منصرف کند. و از مطالب باز دارنده اى که مى گفت، یکى این بود که اینها سواد ندارند و مراجعه به اشخاص بى سواد صحیح نیست. این کلام باعث عقده اى شد که اثرش اندکى در دلم باقى مانده بود.

آن مرد خدا - که رحمت بى پایان حق بر روح پاکش باد - با اینکه در حال احتضار بود و نفس در گلو و سینه اش صدا مى کرد، کأنّ خواست این عقده را از دل من برطرف سازد؛ لذا در حالى که چشم هاى شریفش روى هم بود به جناب آقاى قوچانى امر فرمود تا کتاب علمى بسیار مشکلى را که نام آن در خاطرم نیست و عبارات و لغات پیچیده و سختى داشت بخواند و با اینکه در آن وقت ادبیات حقیر نسبتا خوب بود و اکثر عبارات عربى را مى فهمیدم براى بنده اصلاً مفهوم نمى شد.

جناب قوچانى در حالى که همه ى حضار به استثناى حقیر از فضلاى حوزه بودند با صداى بلند مشغول قرائت شدند و به محض اینکه عبارتى را غلط مى خواندند، جناب قاضى قدس سره در حالى که گاهى صداى خُرخُر از ایشان شنیده مى شد که علامت خواب یا نزع بود، فورا غلط ایشان را متذکر شده، مى فرمود: شیخ عباس! این طور بخوان.»

بنده متوجه شدم گویا ایشان به من مى فهمانند که گرچه سواد بدون تقوا و معرفت ارزشى ندارد، امّا آن شخص که به تو گفت قاضى بى سواد است، اشتباه کرده است.

سفینة الصادقین


بسم اللّه الرحمن الرحیم

فدایت شوم. در باب اعراض از جدّ و جهد رسمیات و عدم وصول به واقعیات که مرقوم شده و از این مفلس استعلام مقدمه موصله فرموده اید بی رسمیت بنده حقیقت آنچه که برای سیر این عوالم یاد گرفته و بعضی نتایجش را مفصّلا در خدمت شریف ابتدا خود صحبت کرده ام و از کثرت شوق آنکه با رفقا در همه عوالم همرنگ بشوم، اس و مخّ آنچه از لوازم این سیر می دانستم بی مضایقه عرضه داشتم. حال هم اجمال آن را به طریقه ای که یاد گرفته ام مجدّدا اظهار می دارم:

طریق مطلوب را برای راه معرفت نفس گفتند: چون نفس انسانی تا از عالم مثال خود نگذشته به عالم عقلی نخواهد رسید، انسانی تا از عالم مثال خود نگذشته به عالم عقلی نخواهد رسید، و تا به عالم عقلی نرسیده حقیقت معرفت حاصل نبوده و به مطلوب نخواهد رسید لذا به جهت اتمام این مقصود مرحوم مغفور- جزاه اللّه عنّا خیر جزاء المعلّمین- می فرمودند که:

باید انسان یک مقدار زیاده بر معمول تقلیل غذا و استراحت بکند تا جنبه حیوانیت کمتر، و ت قوّت بگیرد؛ و میزان آن را همچنین می فرمود: که انسان اولا روز و شب زیاده از دو مرتبه غذا نخورد حتی تنقّل ما بین الغذاءین نکند. ثانیا هروقت غذا می خورد باید مثلا یک ساعت بعد از گرسنگی بخورد، و آن قدر بخورد که تمام سیر نشود. این در کمّ غذا، و اما کیفش باید غیر از آداب معروفه، گوشت زیاد نخورد، به این معنی که شب و روز هر دو نخورد، و در هر هفته دو سه دفعه هر دو را یعنی هم روز و هم شب را ترک کند؛ و یکی هم اگر بتواند للتکیف نخورد، و لا محالة آجیل خور نباشد اگر احیانا وقتی نفسش زیاد مطالبه آجیل کرد استخاره کند و اگر بتواند روزه های سه روز هر ماه را ترک نکند.

و اما تقلیل خواب می فرمودند شبانه روز شش ساعت جهت عدم وصول به مطلوب داشته باشد.

ثانیا تا می تواند ذکر و فکر را ترک نکند که این دو جناح سیر آسمان معرفت است.

در ذکر عمده سفارش اذکار صبح و شام اهم آنها که در اخبار وارد شده و اهمّ تعقیبات صلوات و عمده تر ذکر وقت خواب که در اخبار مأثور است، لا سیما متطهّرا در حال ذکر به خواب رود. و شب خیزی می فرمودند زمستانها سه ساعت، تابستانها یک ساعت و نیم. و می فرمودند که من در سجده ذکر یونسیه- یعنی در مداومت آنکه شبانه روزی ترک نشود، هرچه زیادتر توانست کردن اثرش زیادتر، اقلّ اقلّ آن چهارصد مرتبه است- خیلی اثرها دیده ام بنده خود هم تجربه کرده ام چند نفر هم مدّعی تجربه اند. یکی

هم قرآن که خوانده می شود به قصد هدیه حضرت ختمی مرتبی- صلوات اللّه علیه و آله- خوانده شود.

و اما فکر برای مبتدی می فرمودند: در مرگ فکر بکن تا آن وقتی که از حالش می فهمیدند که از مداومت این مراتب گیج شده فی الجمله استعدادی پیدا کرده آن وقت به عالم خیالش ملتفت می کردند تا آنکه خود ملتفت می شد چند روزی همه روز و شب فکر در این می کند که بفهمد که هرچه خیال می کند و می بیند خودش است و از خودش خارج نیست. اگر این را ملکه می کرد خودش را در عالم مثال می دید یعنی حقیقت عالم مثالش را می فهمید و این معنی را ملکه می کرد. آن وقت می فرمودند که باید فکر را تغیر داد و همه صورتها و موهومات را محو کرد و فکر در عدم کرد، و اگر انسان این را ملکه نماید لا بد تجلّی سلطان معرفت خواهد شد. یعنی تجلّی حقیقت خود را به نورانیت و بی صورت و حدّ با کمال بهاء فائز آید، و اگر در حال جذبه ببیند بهتر است بعد از آنکه راه ترقیات عوالم عالیه را پیدا کرد هر قدر سیر بکند اثرش را حاضر خواهد یافت.

به جهت ترتیب این عوالم که باید انسان از این عوالم طبیعت اول ترقی به عالم مثال نماید، بعد به عالم ارواح و انوار حقیقیه البته براهین علمیه را خودتان احضر هستید. عجب است که تصریحی به این مراتب در سجده دعای نیمه شعبان که اوان وصول مراسله است شده است که می فرماید:

سجد لک سوادی و خیالی و بیاضی». اصل معرفت آن وقت است که هر سه فانی بشود که حقیقت سجده عبارت از فناء است که عند الفناء عن النفس بمراتبها یحصل البقاء باللّه (رزقنا اللّه و جمیع اخواننا بمحمّد و آله الطاهرین).

باری بنده فی الجمله از عوالم دعاگویی اخوان الحمد اللّه بی بهره نیستم و دعای وجود شریف و جمعی از اخوان را برای خود ورد شبانه قرار داده ام. .

حدّ تکمیل فکر عالم مثال که بعد از آن وقت محو صورت است آن است که یا باید خودبه خود ملتفت شده عیانا حقیقت مطلب را ببینید، یا آن قدر فکر بکند که از علمیت گذشته عیان بشود آن وقت محو موهومات کرده در عدم فکر بکند تا اینکه از طرف حقیقت خودش تجلّی بکند.

قطعه ای از نامه مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی به مرحوم حاج محمد حسین کمپانی»


در حدیث قدسی آمده است:
لو علم المدبرون عنی کیف انتظاری بهم، لماتوا شوقا»؛ اگر آنان که به من پشت کرده اند، می‌دانستند که چگونه انتظارشان را می‌کشم، بی گمان از شوق جان می‌سپردند.

در حدیث قدسی آمده که خداوند می‌فرماید: ای عیسی؛ چقدر من چشم به راه باشم؟! و خواست‌های بندگان را به خوبی اجابت نمایم، در حالی‌که آنان به سوی من باز نمی‌گردند.

✍ رساله لقاءالله



استاد جعفر ناصری: این دعایی که امیرالمومنین علی علیه السلام شبی که جای پیامبر صلی الله علیه وآله خوابیدند، آن را برای حفظ خواندند؛ حیف این ادعیه است که خوانده نمی شود، غذاهای آماده‌ی مقوّی است؛ ولی معده ها خراب است. این دعا هم با کلمه‌ی أَصْبَحْتُ» شروع شده است و هم با کلمه‌‌ی امسیت» مثل اینکه دعا، هم صبح و هم شب باید (برای حفظ) خوانده شود.
آن ها که بچه ای دارند و نزدیک به خطر و چشم‌زدن است، این دعا را می نویسند و اگر همراه بچه باشد، خیلی مؤثر است.
متن دعا:
أَصْبَحْتُ اللَّهُمَ مُعْتَصِماً بِذِمَامِکَ الْمَنِیعِ الَّذِی لَا یُطَاوَلُ وَ لَا یُحَاوَلُ مِنْ کُلِ غَاشِمٍ وَ طَارِقٍ مِنْ سَائِرِ مَا خَلَقْتَ وَ مَنْ خَلَقْتَ مِنْ خَلْقِکَ الصَّامِتِ وَ النَّاطِقِ فِی جُنَّةٍ مِنْ کُلِّ مَخُوفٍ بِلِبَاسٍ سَابِغَةٍ وَلَاءِ أَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّکَ مُحْتَجِباً مِنْ کُلِّ قَاصِدٍ لِی إِلَى أَذِیَّةٍ بِجِدَارٍ حَصِینٍ الْإِخْلَاصِ فِی الِاعْتِرَافِ بِحَقِّهِمْ وَ التَّمَسُّکِ بِحَبْلِهِمْ مُوقِناً أَنَّ الْحَقَّ لَهُمْ وَ مَعَهُمْ وَ فِیهِمْ وَ بِهِمْ أُوَالِی مَنْ وَالَوْا وَ أُجَانِبُ مَنْ جَانَبُوا فَأَعِذْنِی اللَّهُمَّ بِهِمْ مِنْ شَرِّ کُلِّ مَا أَتَّقِیهِ یَا عَظِیمُ حَجَزْتُ الْأَعَادِیَ عَنِّی بِبَدِیعِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّا جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِرُونَ.


مشاهده فیلم و سریالهای غیر ضروری و خصوصا فیلم های خارجی، در تقویت قوه غضبیه و قوه شهویه، و در یک کلمه: در تقویت الاهه‌ی نفس تاثیر بسزایی دارد. لذا غیر از فیلم های مفید و لازم، وقت خود را با این فیلم ها نگذرانید، مگر از باب دفع افسد به فاسد برای بعضی افراد.

استاد مویدی


شخصی از استاد مویدی پرسید در علم معانی و بیان، به نظر شما کتاب مطوّل خوانده شود یا مختصر یا جواهر البلاغه.

ایشان پاسخ دادند: نظر شخصی من اینست که همان جواهر البلاغه که مختصرتر از همه است، کافی است. اگر تمام این علوم را مسلط باشید و تمام تفاسیر از صدر اسلام تا الآن را خوانده باشید، ولی آن نور هدایتی که هنگام قرائت قرآن لازم است را نداشته باشید، نمی توانید از قرآن استفاده معنوی کنید. بنده ریش هایم در این حوزه سفید شده و بی دلیل این حرف را نمی زنم، از روی تجربه می گویم.


نباید به خواب و مکاشفات دل خوش کرد. یکبار استاد ما آیت الله پهلوانی به بنده فرمود: من مدتی خیلی خواب می دیدم. رفتم نزد علامه طباطبایی. ایشان فرمودند: همه خواب هایت زیر پای من!»؛ و بعد پایشان را کشیدند روی زمین. از آن به بعد دیگر خواب ندیدم.!

استاد فروغی



جابر جُعفى از حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام حدیث میکند که آن حضرت فرمودند:

إذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ فِیکَ خَیْرًا فَانْظُرْ إلَى قَلْبِکَ؛ فَإنْ کَانَ یُحِبُّ أَهْلَ طَاعَةِ اللَهِ وَ یُبْغِضُ أَهْلَ مَعْصِیَتِهِ فَفِیکَ خَیْرٌ وَ اللَهُ یُحِبُّکَ، وَ إنْ کَانَ یُبْغِضُ أَهْلَ طَاعَةِ اللَهِ وَ یُحِبُّ أَهْلَ مَعْصِیَتِهِ فَلَیْسَ فِیکَ خَیْرٌ وَاللَهُ یُبْغِضُکَ؛ وَ الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ.
 
حضرت فرمودند که: اگر بخواهى بدانى که در تو خیرى هست در دل خود نظر بیفکن؛
اگر دیدى دل تو اهل طاعت خدا را دوست دارد و از اهل معصیت متنفّر است، بدان که در تو خیر وجود دارد و خداوند تو را دوست دارد.
و اگر دیدى که دل تو از اهل طاعت خدا متنفّر است و اهل معصیت را دوست دارد، بدان که در تو خیرى وجود ندارد و خداوند نیز از تو بیزار است؛
چون انسان ارتباط کامل با محبوب خود دارد، بلکه با محبوب خود جنبه اتّحاد و معیّت دارد.»

کافی» ج 2 ص 126


وقتی احساس کردی هیچکس تو را درک نمی کند و امیدت از همه کس قطع شد، با حالت اضطرار سراغ پدر مهربان خودت برو و بگو:
یا صاحب امان ادرکنی؛ پدرجان مرا درک کن و دریاب. مگر ممکن است او ما را درک نکند و پناه مان ندهد؟ هیهات.

استاد جعفر ناصری: در برهه‌ های سخت و تنش‌ زا و در مظانّ خطر و از دست رفتن نعمت، توسل و توجه به حضرت بقیة الله روحی له الفداء به عنوان مصداق اتم و اکملِ یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدیهِمْ» کاری مؤثر و از طرفی در دسترس شیعه است. در این نباید کوتاهی کرد. این سبب خیلی مؤثر است در رفع و رجوع مشکلات.


بسم الله الرحمن الرحیم

.اکنون که مقاصد و مطالب این صحیفۀ الهیه را دانستی، یک مطلب‌ ‌مهمّی را باید در نظر بگیری که با توجه به آن راه استفاده از کتاب شریف بر تو‌  باز شود و ابواب معارف و حِکَم بر قلبت مفتوح گردد. و آن، آن است که به‌ ‌کتاب شریف الهی نظر تعلیم داشته باشی و آن را کتاب تعلیم و افاده بدانی، و‌ ‌خود را موظف به تعلّم و استفاده بدانی. و مقصود ما از تعلیم و تعلّم و افاده و‌ ‌استفاده آن نیست که جهات ادبیّت و نحو و صرف را از آن تعلیم بگیری، یا‌ ‌حیث فصاحت و بلاغت و نکات بیانیّه و بدیعیّه از آن فراگیری، یا در قصص و‌ ‌حکایات آن به نظر تاریخی و اطّلاع بر امم سالفه بنگری؛ هیچ یک از اینها‌ ‌داخل در مقاصد قرآن نیست و از منظور اصلی کتاب الهی به مراحلی دور‌ ‌است.
 این که استفادۀ ما از این کتاب بزرگ بسیار کم است، برای همین‌ ‌است که یا به آن نظر تعلیم و تعلم نداریم  ـ چنانچه غالباً این طوریم ـ فقط‌ ‌قرائت قرآن می کنیم برای ثواب و اجر، و لهذا جز به جهت تجوید آن اعتنائی‌ ‌نداریم. می خواهیم قرآن را صحیح بخوانیم که ثواب به ما عنایت شود، و در‌ ‌همین حد واقف می شویم و به همین امر قناعت می کنیم؛ و لهذا چهل سال‌ ‌قرآن شریف را می خوانیم و به هیچ وجه از آن استفاده ای حاصل نشود جز اجر‌ ‌و ثواب قرائت. و یا اگر نظر تعلیم و تعلّم داشته باشیم، با نکات بدیعیّه و بیانیّه‌ ‌و وجوه اعجاز آن، و قدری بالاتر، جهات تاریخی و سبب نزول آیات، و‌ ‌اوقات نزول، و مکّی و مدنی بودن آیات و سور، و اختلاف قرائات و اختلاف‌ ‌مفسرین از عامّه و خاصه، و دیگر امور عرضیّۀ خارج از مقصد که خود آنها‌ ‌موجب احتجاب از قرآن و غفلت از ذکر الهی است، سر و کار داریم. بلکه‌ ‌مفسرین بزرگ ما نیز عمدۀ همّ خود را صرف در یکی از این جهات یا بیشتر‌ ‌کرده و باب تعلیمات را به روی مردم مفتوح نکرده اند.
به عقیدۀ نویسنده تاکنون تفسیر برای کتاب خدا نوشته نشده. به‌ ‌طور کلّی معنی تفسیر» کتاب آن است که شرح مقاصد آن کتاب را بنماید؛ و‌ ‌نظر مهم به آن، بیان منظور صاحب کتاب باشد. این کتاب شریف، که به‌ ‌شهادت خدای تعالی کتاب هدایت و تعلیم است و نور طریق سلوک انسانیّت‌ ‌است، باید مفسِّر در هر قصه از قصص آن، بلکه هر آیه از آیات آن، جهت‌ اهتداء به عالم غیب و حیث راه نمایی به طرق سعادت و سلوک طریق معرفت و‌ ‌انسانیّت را به متعلّم بفهماند. مفسِّر وقتی مقصد» از نزول را بما فهماند‌ ‌مفسر است، نه سبب» نزول به آن طور که در تفاسیر وارد است. در همین‌ ‌قصۀ آدم و حوا و قضایای آنها با ابلیس از اوّل خلقت آنها تا ورود آنها در‌ ‌ارض، که حق تعالی مکرّر در کتاب خود ذکر فرموده، چقدر معارف و مواعظ‌ ‌مذکور و مرموز است و ما را به چقدر از معایب نفس و اخلاق ابلیسی و‌ ‌کمالات آن و معارف آدمی آشنا می کند و ما از آن غافل هستیم.
بالجمله، کتاب خدا کتاب معرفت و اخلاق و دعوت به سعادت و کمال‌ ‌است؛ کتاب تفسیر نیز باید کتاب عرفانی اخلاقی و مبیّن جهات عرفانی و‌ ‌اخلاقی و دیگر جهات دعوت به سعادت آن باشد. مفسِّری که از این جهت‌ ‌غفلت کرده یا صرف نظر نموده یا اهمّیّت به آن نداده، از مقصود قرآن و منظور‌ ‌اصلی انزال کتب و ارسال رسل غفلت ورزیده. و این یک خطائی است که‌ ‌قرنها است این ملت را از استفاده از قرآن شریف محروم نموده و راه هدایت را‌ ‌به روی مردم مسدود کرده.
ما باید مقصود از تنزیل این کتاب را قطع نظر از‌ ‌جهات عقلی برهانی، که خود به ما مقصد را می فهماند، از خود کتاب خدا‌ ‌اخذ کنیم. مصنّف کتاب مقصد خود را بهتر می داند. اکنون به فرموده های‌ ‌این مصنّف راجع به شئون قرآن نظر کنیم، می بینیم خود می فرماید: ‌ذلِکَ‌ ‌الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدیً لِلمُتَّقین.‌ این کتاب را کتاب هدایت خوانده.‌ ‌می بینیم در یک سورۀ کوچک چندین مرتبه می فرماید: ‌وَلَقَدْ یَسَّرْنا القُرآنَ لِلذّکْرِ‌ ‌فَهَلْ مِنْ مُدَّکِر.‌ می بینیم می فرماید: ‌وَاَنْزَلْنا اِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ‌ ‌اِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُون.‌ می فرماید:‌ کِتابٌ اَنْزَلناهُ اِلیْک مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ‌ وَ لِیَتَذَکَّرَ اُولوا الاَْلْبٰاب.‌‌ الی غیر ذلک از آیات شریفه که ذکرش به طول‌ ‌انجامد.
‌بالجمله، مقصود ما از این بیان نه انتقاد در اطراف تفاسیر است، چه که‌ ‌هر یک از مفسِّرین زحمتهای فراوان کشیده و رنجهای بی پایان برده تا کتابی‌ ‌شریف فراهم آورده فَلِلّهِ دَرُّهُمْ وَ عَلَی اللّه اَجْرُهُم، بلکه مقصود ما آن است که‌ ‌راه استفاده از این کتاب شریف را، که تنها کتاب سلوک الی اللّه و یکتا کتاب‌ ‌تهذیب نفوس و آداب و سنن الهیّه است و بزرگتر وسیلۀ رابطه بین خالق و خلق‌ ‌و عروة الوثقی و حبل المتین تمسّک به عزّ ربوبیّت است، باید به روی مردم‌ ‌مفتوح نمود. علماء و مفسِّرینْ تفاسیر فارسی و عربی بنویسند و مقصود آنها‌ ‌بیان تعالیم و دستورات عرفانی و اخلاقی و بیان کیفیّت ربط مخلوق به خالق و‌ ‌بیان هجرت از دار الغرور به دار السّرور و الخلود باشد، به طوری که در این‌ ‌کتاب شریف به ودیعت گذاشته شده. صاحب این کتاب سکّاکی و شیخ‌ ‌نیست که مقصدش جهات بلاغت و فصاحت باشد؛ سیبویه و خلیل نیست تا‌ ‌منظورش جهات نحو و صرف باشد؛ مسعودی و ابن خلّکان نیست تا در‌ ‌اطراف تاریخ عالم بحث کند؛ این کتاب چون عصای موسی و ید بیضای آن‌ ‌سرور، یا دمِ عیسی که احیاء اموات می کرد نیست که فقط برای اعجاز و‌ ‌دلالت بر صدق نبیّ اکرم آمده باشد؛ بلکه این صحیفۀ الهیّه کتاب احیاء قلوب‌ ‌به حیوة ابدی علم و معارف الهیّه است؛ این کتاب خدا است و به شئون الهیّه‌ ‌جلّ و علا دعوت می کند. مفسِّر باید شئون الهیّه را به مردم تعلیم کند، و مردم‌ ‌باید برای تعلّم شئون الهیّه به آن رجوع کنند تا استفادت از آن حاصل شود ـ‌ ‌وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لا یَزیدُ الظّالِمینَ اِلاّ خَسٰاراً.‌ چه خسارتی بالاتر از این که سی ـ چهل سال کتاب الهی را قرائت کنیم و به‌ تفاسیر رجوع کنیم و از مقاصد آن باز مانیم. ‌رَبَّنا ظَلَمْنا اَنْفُسَنا وَ اِنْ لَمْ تَغْفِرْلَنا‌ ‌وَ تَرْحَمْنا لَنََنَّ مِنَ الْخاسِرین.

آداب الصلوه، امام خمینی، ص ۱۹۰



گوش شنوای مشترک همه مردم جهان فألهمها فجورها وتقواها [خداوند به نفْس، خوبیها و بدیها را الهام کرد]» است؛ یعنی انسان، لوح نانوشته خلق نشده و خداوند در وجود او این حقیقت را به ودیعه نهاده است، در نتیجه:

اول باید بفهمیم صاحب خانه ای در درون خود داریم که فألهمها فجورها وتقواها» است؛

دوم آنکه مهمانی دعوت کنیم که با صاحبخانه هماهنگ باشد، این که در این آیه مبارکه سه مرتبه ها» تکرار میشود؛ یعنی ای انسان تو رها نیستی، همه هویت تو با این سه ها» تامین می شود؛ فألهمها»، فجورها»، وتقواها» لذا علمی بیاموزیم که با صاحبخانه هماهنگ باشد؛

سوم آنکه همواره اهل استخاره» باشیم، نه با قرآن بیرون بلکه با قرآن درون! حضرت امیر(ع) که دنیا در چشم او کوچک است درباره یکی از یاران خود فرمود این شخص در چشم من بسیار بزرگ است، چون در کنار سایر فضائلی که دارد همواره با قرآن درونی خود استخاره میکند؛ یعنی همه کارهای خود را به صحیفه دل خود عرضه میکند، اگر مطابق هوا و هوس و فجور بود از آن پرهیز میکند و اگر مطابق تقوا بود به آن عمل میکند.

آیت الله جوادی آملی


خطر استقامت نکردن انسان بر سلوک و عبادت و ذکری که انتخاب کرده است: در صورت عدم ثبات و استقامت، حقیقتِ عمل به مخاصمه و دشمنی با آن شخص می پردازد!»

مطلب اول

سالک باید به واسطه اعمال مترتّبه و مداوم خود آن صورت ملکوتیّه مجرّده را در نفس خود تثبیت کند تا از حال به مقام ملکه ارتقاء یابد.

سالک باید به واسطه تکرار هر عملى حظّ روحانى و ایمانى خود را از آن عمل دریافت کند و تا این معنى براى او حاصل نشود دست از عمل باز ندارد. و آن جنبه ملکوتى ثابت عمل وقتى حاصل می‌گردد که سالک بطور ثبات و دوام به عمل اشتغال ورزد تا اثرات ثابته اعمال فانیه خارجیّه در صقع نفس رسوخ پیدا کند و متحجّر گردد و دیگر پس از تثبیت و استقرار قابل رفع نباشد.

پس سالک باید سعى کند عملى را که مطابق استعداد اوست انتخاب کند و اگر احیانا ثبات و دوام آن را عازم نیست اختیار ننماید، زیرا در صورت متارکه عمل، حقیقت و واقعیّت عمل به مخاصمه برمی‌خیزد و آثار خود را بالمرّة جمع نموده و با خود می‌برد، و در نتیجه آثارى ضدّ آثار عمل در نفس پدید می‌آید، نعوذ بالله.

معنى مخاصمه آنست که چون سالک آن عمل را ترک گفت حقیقت آن عمل به طور عکس العمل از سالک دورى می‌جوید و آثار و خصوصیّات خود را نیز با خود می‌برد. و چون آن عمل، عمل نورانى و خیر بوده است چون ناحیه نفس از آن آثار نورانى خالى گردد ناگزیر آثار ضدّ آن از ظلمت و تیرگى و شرور جایگزین آن خواهد شد. و حقیقت آنست که لایوجد عند الله الا الخیر، و امّا الشّرور و القبائح و الظّلمات انّما هی من أنفسنا.

علامه طباطبایی (به تقریر علامه طهرانی)، رساله لب اللباب، ص ۱۱۲

مطلب دوم

انسان گاهی که اقبالی به عبادات و اذکار می کند، هیچ وقت حق ندارد رها کند. هر وقت رها کند، کار را می بندد. همین رها کردن باعث می شود مشکل پیش بیاید و بعضی وقت ها مشکل جوری می شود که مانند این است که انسان در باتلاق گیر می کند، دیگر کسی نمی تواند نجاتش بدهد مگر فضل خدا.

قرآن می فرماید: وَمَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ (زخرف: 36) [و هر کس از یاد خدا روی‌گردان شود شیطان را به سراغ او می فرستیم پس همواره قرین اوست]

ما ها گرفتار عوارضى مى شویم که از ناحیه شیاطین در زندگى ما مى آید و آرام آرام اول در خودمان اثر مى گذارد بعد در اطرافمان.
از همین آیات مى شود استفاده کرد که شرائط ذکر به گونه اى است که اگر خللى در بینش ایجاد شد و رها شد انسان را دچار مشکل خواهد کرد.
مشکل هم نهایتا از خود انسان شروع شده و بوسیله شیاطین وارد مى شود.

استاد شیخ جعفر ناصری

مطلب سوم

سُبحانَ الله!
که بزرگان علم و عمل فرمودند:
کسانی که یکی دو قدم پیش آمدند و دست برداشتند و برگشتند، یک جوری شدند، مثلاً قساوتی برایشان پیش می آید.
در هر حال؛ به سیر و سلوک پرداختن و سپس رها کردن خیلی خطر دارد! شاید بعضی روایات هم در این باره داشته باشیم.

علامه حسن زاده آملی
شرح اشارات؛ نمط هشتم


اسماعیل بن جابر از امام صادق علیه السلام نقل می‌کند که: برای رفع اندوه فرمود:

غسل می‌کنی (به نیت توبه و برآورده شدن حاجت)
و دو رکعت نماز میخوانی (مانند نماز صبح، به نیت برآورده شدن حاجت)
و (سپس‌) می‌گویی:
یا فارجَ الهَمّ و یا کاشِفَ الغَمّ، یا رحمانَ الدّنیا و الآخرة و رحیمَهُما، فَرِّج هَمّی و اکشِف غَمّی، یا اللهُ الواحدُ الاَحَدُ الصَّمَدُ الذی‌ لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ، اِعصِمنی و طَهِّرنی و اذهَب بِبَلِیّتی».
آن‌گاه آیة الکرسی و دو سوره معوّذتین (قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ‌ و قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ‌) را می‌خوانی.

اصول کافی، ج ۲، کتاب الدعاء



و یُسبّح الرعد بحمده؛
رعد و آذرخش، همراه با حمد و ستایش خداوند، تسبیح او میگوید(رعد/13)



تمام موجودات و ذرات نظام بیکران هستی، حی‌ّاند و هشیار و تسبیح‌گوے حق.


عارف کبیر علامه سید علی قاضی: تا قبل از ظهور حالات توحیدی، درس بخوانید که بعد از آن، درس خواندن مقدور نیست.

آیةالله سید محمدصادق طهرانی (در کتاب نور مجرد) می نویسند:

به یاد دارم که حضرت آقای حداد رضوان الله تعالی علیه در آن وقتی که حالات توحیدی ایشان شدّت و حدّت داشت، دوست داشتند که درسهایی که خوانده بودند ادامه دهند؛ چرا که مقداری از سیوطی را خوانده بودند و دوست داشتند ادامه اش را نزد مرحوم علامه بخوانند ولی دیگر نمی توانستند.

مرحوم قاضی رضوان الله تعالی علیه می فرمودند: وقتی آن حالات برای انسان بیاید، درس خواندن برای انسان مقدور نیست. لذا می فرمودند: تا آن حالات برای شما ظهور و بروز نکرده، درس بخوانید تا به اجتهاد برسید.


چند نکته از آیت‌الله رضایی تهرانی پیرامون کلام عارف بالله مرحوم قاضی که تا قبل از ظهور حالات توحیدی درس بخوانید که بعد از آن، درس خواندن مقدور نیست»

آیت الله رضایی تهرانی در کتاب سیر و سلوک»، ص 134 می‌نویسند:

تا زمان حصول وارداتی قوی که حال درس خواندنِ جدی را بگیرد، سال‌ها فرصت است که می‌توان به صورت جدی به تحصیل علم پرداخت.

(همچنین) در حال بقا بعد از فنا که سالک به آرامش کامل می‌رسد، پرداختن به علم کاملا سهل است. به دیگر سخن، حالات آنچنانی که حال درس خواندن را بگیرد، در بخشی از منازل پایانی سفر اول» اتفاق می افتد که البته موقت است و پس یا پیش از آن خبری از آنها نیست.

(علاوه بر اینکه) فرض کنیم حالات توحیدی و عشقی، حال درس را بگیرد ـ‌که البته چنین نیست‌ـ مگر چه از دست رفته است؟ جز مشتی اصطلاحات و مطالبی که احیانا پر از شبهات و شکوک است؟! ولی در برابر چه به دست آمده است؟ یقین؛ آن‌هم عین الیقین و به دنبالش حق‌الیقین. پس در حقیقت معاوضه اندکی است با بسیار بلکه بی شمار.

یا حق


و چه خوش فرمود عارف بالله حضرت علامه حسن زاده آملی:

الهی؛
موج از دریا خیزد،
و با وی آمیزد،
و در وی گریزد،
و از وی ناگزیر است؛
إنا للّه و إنا الیه راجعون.


تکلیف، به اندازه وُسع ما شده نه به اندازه طاقت ما؛ وُسع، مادونِ طاقت است.

حضرت علامه حسن زاده آملی:

حرف زدن و حرف یاد گرفتن آسان است. این بنده مثل نوار، مطالبی را ضبط کند و به حضور شما تقدیم بدارد سهل است. ولکن اگر خود محتوای حرفها بر دل بنشیند که انسان علاوه بر این نحوه  دانایی، دارا هم بشود و به فعلیت برسد و از نقص به کمال آید، هنر است.

مپنداری که این امر محال است. زیرا که اگر محال بوده باشد ما را به سوی خود دعوت نمی کردند.
علاوه بر این تکلیف به اندازه ی وُسع ما شده است نه به اندازه طاقت ما:

لا یُکلّفُ اللّه نفسا الا وُسعها؛
وُسع مادون طاقت است؛
یُریدُ اللّه بکم الیُسر و لا یُرید بکم العُسر.
(خداوند برای شما آسانی را اراده کرده، و سختی و مشقت را اراده نکرده است)

گرچه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست؛
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی.


نکاتی ناب پیرامون کیفیت و کمیت قرآن خواندن در ماه مبارک رمضان»
جمع آوری بیانات مربّیِ سلوک، حضرت استاد جعفر ناصری

گاهی رفقا در مورد کیفیت خواندن قرآن می پرسیدند؛ عرض می کردم در غیر ماه مبارک رمضان انسان با تأمل و توجه به معانی و کلمه به کلمه و با دقت به معانی و تفسیر بخواند اشکالی ندارد، ولی در ماه مبارک رمضان کثرت تلاوت مطلوب است. بزرگان زیاد می خواندند و سفارش هم شده است. خود ختم قرآن مطلوب بوده و هست، لذا اگر کسی نه این که بی توجه بخواند، ولی طبق روال عادی هر 25 دقیقه، نیم ساعتی یک جزء قرآن را بخواند خوب است.

مقدار تلاوت قرآن بستگی به ظرف و ظرفیت افراد دارد، اما کمتر از سه جزء شاید آرام بخش نباشد. باید در ماه مبارک رمضان یک مقدار بیشتر باشد که حداقل سه ختم قرآن در طول ماه رمضان تمام بشود. اما اگر کسی در قبل ماه مبارک رمضان با قرآن مأنوس بود، می تواند مقدارش را بیشتر از سه جزء هم بکند.

بعضی چه مخالفت ها می کنند که زیاد خواندن قرآن چه دلیل دارد؟! در حالی که این همه دلیل داریم. از جمله در روایت دارد خود امام رضا علیه السلام روزی ده جزء با تأمل می خواندند! حال ده جزء زیاد است برای ما؛ پنج جزء بخوانیم، آن کسی که مخالفت با ده جزء می کند به خاطر این است که خودش حال ندارد حتی یک جزء بخواند.

‌دیده شده در میان بزرگان، کسانی که کارهای اجتماعی آن ها بسیار زیاد بوده و قرآنشان را هم می خواندند و کمک از خدا می گرفتند و هیچ مشکلی هم نداشتند. این که ما موفق نمی شویم، واقعاً علتش دوری و بی توفیقی است که ما نمیتوانیم روزی 7 - 8 جزء، یا 5 - 6 جزء بخوانیم و زیاد به نظرمان میرسد. اصلا تلاوت قرآن یکی از اثراتش این است که به وقت و عمر و توان انسان برکت می دهد و انسان به بقیه کارهایش هم بهتر می رسد.

خدمت آیت اللّه کشمیری هم بودیم، ایشان هم همین طور بودند، روزهای معمولی خود را حتی تا ده جزء قرآن سپری می‌کردند. واقعاً اگر توفیق الهی شامل بشود چیزی نیست، ما چه کار میکنیم؟ ده تا 25 دقیقه میشود 250 دقیقه؛ یعنی 4 ساعت. ما چقدر وقت های شبانه روزمان ارزشمند هست و از آن بهره می بریم که بخواهیم از قرآن و عبادت بزنیم؟ ما بر فرض که قرآن هم نخوانیم مگر چه قدر از اوقاتمان استفاده میکنیم؟

توجه در قرآن خواندن را هم همان تلاوت زیاد قرآن به ما می دهد.


هو

مگر خداوند نیازمند به اعمال بندگان بود که تکلیف های خشک و خالی به آنها بکند، و سپس به جهنمی خشک و بهشتی خشک اندازد؟
این کار شبیه خداوند موهومی نیازمند، کینه توز، حریص، آزمند، بخیل بود؛ نه کار خدای حقیقیِ واقعی، کریم، رحمن، رحیم.


تمام تکالیف پیامبران به امت هایشان فقط به جهت رفع حجاب های نفسانی آنان است.
چون حجاب برداشته شد، بهشت است؛ حق است؛ لقاء و وصول و فناء است.
اگر حجاب برداشته نشد، دوزخ است؛ شیطان است؛ بطلان است؛ دوری است؛ آتش گدازان است؛ حسرت است و اندوه و ندامت.

علامه طهرانی؛ الله شناسی؛ جلد سه



شعری از حقیر؛ خطاب به سید و مولایم حضرت ولیّ عصر عجل الله تعالی فرجه.

آغاز بلوغ، عشق بر دل افتاد:
هجرت به قم و سلوک نزد استاد.

نوکر شدم و ولیّ عصرم ارباب؛
شش سال شد از دستْ جوانی، ای داد.

گفتم که مجرّدم، گزیدم همسر؛
شش سال دگر؛ ز آه و غفلت، فریاد.


از وسوسه های فقه، بس رنجیدم؛
بر فقه بدون عشق، صد لعنت باد.

نزدیک به سی شدم، حبیبا رحمی؛
نصف ابدیّتم بدادم بر باد.

گر نیمه دوّمم چو اوّل باشد؛
این عمرِ خسارت زده کَن از بنیاد.

ای اشک رها کن دگر این طوطی» را؛
نفرین کنم و آه کشم؛ باداباد. :

از خستگی ام هرچه بگویم، هیچ است؛
یا زنده نما مرا؛ و یا مرگم باد.

سروده شده در سحر جمعه نهم تیرماه 1396
روح الله صادقی

المستعان بک یابن الحسن.


هو

جدیدترین تصویر از عارف بالله حضرت استاد علامه حسن زاده آملی (حفظه الله) بر مزار شاگرد خویش، مرحوم خواجه ابوسعید آملی(حاج رضا ولایی، رحمة الله علیه)
ساعت ۳۰ دقیقه بامداد جمعه ۱۳۹۶/۰۳/۱۹ برابر با چهاردهم رمضان المبارک (مقارن سومین سالروز رحلت مرحوم خواجه ابوسعید آملی)


این نیمه شب است و ما و دلبر؛
بزم طرب است و ما و دلبر.
وجد است و سرود عاشقانه؛
نای و چَلَب است و ما و دلبر.

 گپ هست ولی فروتر از هَمس؛
از لب به لب است و ما و دلبر.
راز است نهانتر از نهانی؛
رمز عجب است و ما و دلبر.
نجم است و فروغ آسمانی؛
دست طلب است و ما و دلبر.
(از اشعار علامه حسن زاده آملی)

الهی؛
موج از دریا خیزد؛
و با وی آمیزد؛
و در وی گریزد؛
و از وی ناگزیر است؛
إنّا للّه و إنّا الیه راجعون.
(از الهی نامه حضرت علامه)


آیت‌الله بهجت رحمه‌الله فرمودند: هنگامی که آقای خمینی بیمارستان بود، چند روز قبل از وفاتش، پنجشنبه بعد از نماز صبح، درحالی‌که خواب نبودم [یعنی در حال بیداری و مکاشفه]، دیدم ایشان زیبا، خوش‌رو و با لبخند، از جلوی من گذشت. چهره‌اش از عکس او زیباتر بود.

بعد از چند روز که خبر وفات ایشان منتشر شد، متوجه شدم که ایشان [در آن مکاشفه] آمده [بود] از من خداحافظی کند. خوشحال بود برای اینکه کارش تا آخر، درست بوده و از آنچه انجام داده [انقلاب و.]، پشیمان نیست؛ بلکه کارش ناجح (موفق) بوده است.

منبع: کتاب زمزم عرفان؛ تالیف آیت الله ری شهری

لازم به ذکر است فرزند آیت الله بهجت، یکی از معتبرترین کتاب هایی که درباره آیت الله بهجت نوشته شده است را همین کتاب معرفی کرده اند. لذا در صحت این مطلب، تردیدی نیست.


عارف به سرّالقَدَر را می بینی که همیشه بشّاش و آرام و استوار، چه خوش میگوید:

ما رأیت الّا جمیلا.
و
هر چه پیش آمد، خوش آمد.
و
دل به جمالِ مطلق بسته ایم، هر چه بادا باد.
و
قل کلٌّ یعمل علی شاکلته؛ هر کسی بر طینَتِ خود می تَنَد.
و
خلایق هر چه لایق.

(ر- ص)


استاد خسروپناه نوشت:

در محضر حاج آقا یعقوبی قائنی از عارفان و شاگردان مرحوم انصاری همدانی در مشهدالرضا رسیدیم،

وی در جمع همگان فرمودند:
ایشان(مقام معظم رهبری) یک پارچه نور است.

وی (استاد یقوبی) در جلسات متعدد فرمودند: ایشان(رهبر انقلاب) انسان کامل است.


نشانی منزل حکیم الهی قمشه ای.

آیت الله جوادی آملی: شخصی از مرحوم شیخنا الاستاد حکیم الهی قمشه‌ای پرسید که نشانی منزل شما کجاست؟ و او در پاسخ این شعر را خواند:
یار اگر پرسد نشان منزل ما گو بیا؛
کوچه جان، در خیابان وفا، میدان عشق.

ادب قضا در اسلام - ص ۲۸۰


ساکت شدن امام خمینی از شخصیت متضاد امیرالمومنین (ع)

من درباره شخصیّت حضرت امیر چه می توانم بگویم؟ و کسی چه می تواند بگوید؟
ابعاد مختلفه ای که این شخصیّت بزرگ دارد به گفت وگوی ماها و به سنجش بشری در نمی آید.
کسی است که انسان کامل است؛ و مظهر جمیع اسماء و صفات حقّ تعالی است؛
ابعادش به حسب [تعداد] اسماء حق تعالی، باید هزارتا [هزار بُعد] باشد؛ و ما از عهده بیان حتی یکی اش نمی توانیم برآییم.
این شخصیّت که جامع تضادّ است، امور متضادّ در او جمع است. [هم خشم الهی و هم محبت الهی، هم عفو الهی و هم انتقام الهی، و .]
کسی نمی تواند در حول و حوش او سخن بگوید؛
از این جهت، من در این موضوع بهتر می دانم، که ساکت باشم.

صحیفه امام، ج 20، ص 111


طریقه‌ی آیت الله کشمیری در خواندنِ ناد علی»

استاد صداقت در کتاب روح و ریحان به نقل از آیت الله کشمیری می نویسند:

هر مشکل که برایم در نجف پیش می آمد، می رفتم صحن امیرالمؤمنین (ع) و هفت بار نادعلی می خواندم و مشکلم حل می شد.»
ذکر ناد علی» در کتاب ها به صورت های مختلف نقل شده است. آیت الله کشمیری ذکر نادعلی » را چنین می خواندند:
نادِ علیّاً مَظهر العَجائب، تَجِدهُ عوناً لک فی النَوائِب، کلُّ همّ و غمّ سَیَنجَلی، بولایتک یا علیّ یا علیّ یا علیّ، یا اباالغوث اَغِثنی، یا ولیَّ الله ادرکنی، بلطفک الخَفیّ، لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین »
و می‌فرمودند: اگر یا علی در این ذکر صد بار گفته شود، خوب است. من از ناد علی خیر زیادی دیدم.»


دستورالعمل درمان پراکندگی خیال و وساوس فکری و موهومات و نفی خواطر

استاد شیخ جعفر ناصری:
آنچه که عموما ما به آن گرفتاریم، مشکل تشتت خیال موقع توجهات و عبادات است. درمان آن، چه به حسب روایات و چه به حسب قاعده، ذکر شریف لا اله الّا اللّه» است که خیلی برکاتش در این زمینه محسوس است. این ذکر شریف یک نوع ارتباط خاصی با بیماری تشتت افکار دارد. چون با نفی (لا) شروع می شود. کسی هم که تشتت دارد مهمترین مشکلش ورود افکار متشتت است؛ لذا شروع با لا» در این ذکر مهم است. در روایات برای درمان وسوسه فکری زیاد به ذکر لا اله الّا اللّه» سفارش شده است. ذکر لا اله الّا الله» برای رفع تشتت و وسوسه های فکری و زیاد شدن توجه، بسیار خوب است.


ماجرای درک ظهور توسط پیرمردها» (1)

ماجرا از آنجا شروع شد که آیت الله ناصری دولت آبادی، در جمعی (ظاهرا خصوصی) نقل قولی از آیت الله بهجت مطرح کردند که: آیت الله بهجت از شخصی دیگر -که تشرف به محضر حضرت ولی عصر(عج) دارد ـ شنیده که حضرت ولی عصر به آن شخص(که شصت ساله بوده) گفته است بعضی افراد که پیرمردتر از تو هستند هم ظهور را درک می‌کنند.

ماجرای درک ظهور توسط پیرمردها» (2)

پس از پخش شدن فایل سخنان آیت الله ناصری (که ظاهرا در جلسه ای عمومی نبوده)، بعضی در کلاس درس خارج آیت الله بهجت، از ایشان سوال کردند که آیا این نقل قول از شما صحت دارد؟
چنانکه در فیلم زیر مشاهده می‌شود، این سوال دو مرتبه از آیت الله بهجت پرسیده شده است؛ ایشان در دفعه اول میفرمایند بنده این حرف را گفتم، ولی قرار نبود که بصورت عمومی و علنی به همه گفته شود. در دفعه دوم هم ایشان میفرمایند که: یک آدم حسابی این را برای بنده نقل کرد؛ اما او» نقل کرد (نه من).


چند نکته پیرامون درک ظهور توسط پیرمردها» و تعیین وقت ظهور توسط حضرت آیت الله بهجت»

نکته اول. چنانکه در فیلم هم این مطلب واضح است، ناقل این جمله که پیرمردها هم ظهور را درک میکنند»، شخصی غیر از آیت الله بهجت می باشد که آیت الله بهجت از آن شخص فقط نقل قول کرده بودند. بنابراین مسوولیت صحت یا کذب این مطلب، با آن شخص است نه با آیت الله بهجت. اینکه آیت الله بهجت به کلام این شخص اعتماد کرده اند هم یک مساله شخصی و اطمینان شخصی است و ممکن است برای دیگران قابل اطمینان نباشد. بنابراین اینکه مساله را جوری وانمود کنیم که خود آیت الله بهجت این مطلب را مستقیم از حضرت شنیده و علنا آن‌را نشر داده اند، کذب محض است.

نکته دوم. آیت الله بهجت درباره روایاتی که تعیین وقت کنندگان را دروغگو خوانده است، میفرمایند:
در تفسیر برهان سید هاشم بحرانی(ره) در ذیل آیه شریفه المص» و نیز در غایةالمرام به مناسبتی درباره وقت و علائم ظهور، روایت مشکلی به حساب حروف نقل میکند که با قواعد نظری عقلی باید بررسی شود، و در آخرش دارد: فافهم ذلک واکتمه إلّا من اهله»: پس آن را بفهم و جز از اهلش پنهان کن.
اگر این روایت وضعیاتش (از حیث سند و صدور) درست باشد، از آن استفاده میشود که: کذب الوقاتون» یعنی تعیین کنندگان وقت ظهور برای غیر اهل» دروغگو هستند، نه به طور مطلق».
(ایشان در ادامه میفرمایند طبق محاسبه بنده از این روایت مشکل، نتیجه محاسبه ام فلان سال شد! اما بلافاصله می‌فرمایند احتمالا فلان سال، مربوط به سالهای مقدمات و نزدیک به ظهور باشد نه خود ظهور)
(در محضر بهجت، ج۱، ص ۳۵۹)

نکته سوم. ایشان زمان مشخصی را تعیین نمی کنند و صرفا از نزدیک بودن ظهور خبر میدهند. آیا این جمله إنّهم یرونه بعیدا و نراه قریبا» (دیگران ظهور را دور می بینند و ما آن را نزدیک می بینیم) که در دعاهای مربوط به حضرت ولی عصر (عج) آمده است نیز تعیین وقت محسوب میشود؟!

نکته چهارم: آیت الله بهجت در یکی از بیاناتشان می‌فرمایند: خود او در مسجد سهله، جمکران، در خواب و بیداری در گوش افرادی از دوستانش بدون این که او را ببینند، فرموده است: فرج من نزدیک است، دعا کنید. یا به نقلی فرموده: فرجم نزدیک شده، دعا کنید "بدا"(تاخیر) حاصل نشود». (در محضر بهجت، ج یک، ص 108)
بنابراین درباره این ادعای مورد بحث نیز ممکن است بخاطر تغییر شرایط یا اعمال خلایق، بدا» حاصل شده و باز ظهور به تاخیر افتد. اللهم عجّل لولیّک الفرج.

نکته پنجم. اینکه حضرت آیت الله بهجت این اسوه تقوا و طهارت را از مصادیق روایات تکذیب وقّاتون» دانسته و او را دروغگو بخوانند، نشان از چه دارد:
مادحِ خورشید، مدّاح خود است؛
که دو چشمم روشن و نامرمد است،
ذمّ خورشید جهان، ذمَ خود است؛
که دو چشمم کور و تاریک و بد است.

✍ روح الله صادقی


تا نچشی ندانی.

بخشی از مناجات المحبین:
الهی؛ من ذا الذی ذاق حلاوة محبتک، فرام منک بدلاً»؛ محبوبا؛ کیست که شیرینی محبت تو را چشیده» باشد، و غیر تو را اختیار کند.

اینکه ما در تزاحم عشق الهی و خواسته های دنیایی و نفسانی، دنیا را اختیار میکنیم، یعنی عشق الهی را هنوز نچشیدیم!
#تا_نچشی_ندانی.

و دنیا یعنی توجه و دلبستگی به غیر خداوند» به نحوِ "استقلالی" و در عَرض توجه به خداوند (نه در طول آن)، هرچه که باشد؛ توجه به همسر، فرزند، شهوت، هوای نفس، شکم، عشق به نامحرم و. . مهم نوع نگاه ماست که میتواند همه این موارد را مصداق دنیا کند یا مصداق حضور عندالله.


دو مطلب مشابه از دو عارف بزرگوار

آیت الله بهجت:
اگر کسی طالب معرفت باشد و در طلب جدیت و خلوص داشته باشد ، در و دیوار به اذن اللهّ معلمش خواهد شد و گرنه سخن پیامبر (ص) هم در او اثر نخواهد کرد چنانکه در ابوجهل نکرد.

آیت الله شیخ حسن پهلوانی تهرانی:
هرکسی به آنچه که میداند عمل کند، در و دیوار و با هرچه برخورد میکند، استاد او میشود.


بخشی از زیارت اربعین: و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة.؛ و سیدالشهدا علیه السلام، خون خویش را در راه تو عطا کرد، تا بندگانت را از جهالت» و حیرت ضلالت» نجات دهد. که جهالت، غفلتِ عِلمی است و ضلالت، غفلتِ عَمَلی.

جهل و ضلالتِ همگان بود برقرار
شد خون تو برای نجات بشر، نثار
راه سلوک و قرب، چه سهل است با حسین
گر کشتیِ سریعِ وصالش شوی سوار


فمعکم معکم لا مع عدوّکم.

دین ما، دینی کاملا فطری است.
1⃣ از طرفی خداوند را معدن همه خوبی‌ها و اسماء و صفات حسنی معرفی میکند.

2⃣ از طرف دیگر در زیارت اربعین میخوانیم: السلام علی خلیل الله. . اگر سیدالشهدا علیه السلام، خلیل الله است پس دشمن او، عدوّ الله است.

3⃣ اگر کسی خلیل و دوست خداوندی بود که معدن همه خوبی‌هاست، فطرت سالم میگوید باید با او باشیم نه با دشمن او؛ زیرا دشمن او، دشمن همه خوبیهاست. لذا در پایان زیارت اربعین با تاکید میگوییم: فمعکم معکم لا مع عدوّکم: با شماییم با شماییم نه با دشمن شما. .

✍ ر ـ صادقی
یا حق


هل مِن مدّکر؛ آیا پند گیرنده ای هست؟


میتوان به همه چیز با چشم عبرت و پند آموزی نگاه کرد.
دوستی میفرمود: چند باری پیش آمده که در اوج مشکلات و فشارهای فکری و روحی، نوع رفتار کودکم باعث شده آن مشکل فکری برایم حل و آسان شود.

نوع رابطه و وابستگیِ کودک به پدر و مادر، بسیار الگوی خوبی برای درس گرفتن جهت چگونگی رابطه‌ی ما با خداوند» میتواند باشد، چرا که خداوند ارحم الراحمین است، و محبت و رحمت پدر و مادر، پرتویی از محبت بیکران الهی است.

و قرآن حکیم، قرن هاست به جان های غفلت زده‌ی ما نهیب میزند: فهل من مدّکر؛ آیا پند گیرنده ای هست.؟


دو نحوه قرائت ذکر یونسیه

نحوه قرائت معروف ذکر یونسیه اینگونه است (به جایگاه نقطه‌ویر‌گول توجه شود):
لا اله الا انت؛ سبحانکَ انّی کنت من الظالمین»
اما بعضی از اساتید عرفان میفرمایند بهتر است ذکر یونسیه بدینگونه قرائت شود:
لا اله الا انتَ سبحانکْ؛ انّی کنت من الظالمین»
چرا که کلمه سبحانک» که دلالت بر تنزیه خداوند میکند، بهتر است یک نَفَس همراه با تهلیل گفته شود: لا اله الا انتَ سبحانکْ»؛ و سپس جمله بعد که دلالت بر ظلم انسان به خویشتن میکند، گفته شود: انّی کنت من الظالمین».
یا حق


لولاکُم لَما خَلَقتُ الأفلاک.

در بخشی از زیارت جوادیّه خطاب به حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام میخوانیم:
السَّلامُ على منْ یُعلَّلُ وُجُودُ کُلِّ مخْلُوقٍ  
بِلوْلاهُمْ.؛ سلام بر تو که علتِ وجود هر مخلوقی شما اهل بیت هستید و اگر شما نبودید، مخلوقی وجود نمی‌یافت»

نکته اول: این عبارت نشان میدهد که عبارت معروف لولاک لما خلقت الافلاک» درباره تمام چهارده معصوم صادق است.

نکته دوم: بهترین تفسیر برای این عبارت، همان تحلیل عرفانی است که چهارده معصوم را مَظهر اسم جامع الله» میدانند و سپس مخلوقات دیگر که اسماء جزئی اند، از اسم الله منشعب میشوند و وجود خارجی می یابند.

✍ روح الله صادقی
یا حق


امام حسن عسکری علیه السلام در روایتی ناب و زیبا خطاب به غافلانی چون بنده میفرماید:
انّ الوصول الی اللّه عزّوجلّ سفرٌ لا یُدرَک الّا بامتِطاء اللّیل»
وصال به خداوند عزوجل سفری است که جز با مَرکَب راهوارِ شب زنده داری» به دست نمی‌آید.
.
اساتید سلوک میفرمایند که حقیقت آنوقت بر جان ما طلوع میکند که خیالات و خواطر و افکار پراکنده از صحنه‌ی دل زدوده شود، و بهترین وقت برای این هدف، سکوت نیمه شب است و لذا سفارش اهل بیت و بزرگان همیشه به شب زنده داری بوده است.
.
ان‌شاءالله به برکت وجود مقدس پدر امام زمان علیهما السلام، خداوند ما را موفق به شب زنده داری و نمازشب کند. آمین.


در احکام و وظایف فقهی، "دقت های عقلی" را باید لِه‌و‌لَوَرده کرد. با مسائل فقهی باید خیلی عرفی و عامیانه برخورد کرد و الا دقت‌های عقلی منجر به وسواس و حرج و غفلت از حضور و توجه میشود؛ یُریدُ اللّه بکم الیُسر و لا یُرید بکم العُسر.

تفکرات داعشی!

چهره معصومانه کودک نجات یافته از دست داعش، حاکی از دو احساس است:
یک. حزن و ترس گرفتاری در دست داعش؛
دو. خوشحالی و نشاط آزادی از دست داعش.

ای عزیز! انسان هم اگر مدتی گرفتار تفکرات داعشی و متحجرانه و خُشک یا تفکرات مشقت آور و وسواس‌گونه شده باشد، پس از رهایی از این تفکرات، با همین دو احساس مواجه میشود:
یک. حزن تباهیِ سرمایه عُمر در تفکرات داعشی و متحجرانه و مشقت بار (و ترس گرفتاری دوباره)؛
دو. نشاط و آرامش رهایی از این تفکرات.

بنظر بنده، تعقل و علم حکمت و علم عرفان، کمک بسیاری برای رهایی از این نوع تفکرات به انسان می‌کند.

پ ن:
؛.؛ بعثنی الله بالحنیفیّة السهلة السمحة
؛.؛ انّ الدین لیس بمضیق
؛.؛ فألهَمها فُجورها و تَقواها
؛.؛ یُریدُ اللّه بکم الیُسر و لا یُرید بکم العُسر
؛.؛ ما جعل علیکم فی الدین من حرج
؛.؛ لا یُکلّفُ اللّه نفسا الا وُسعها
؛.؛ إن الخوارج ضیّقوا علی أنفسهم بجهالتهم إن الدین اوسع من ذلک
؛.؛ کلّما غلب الله علیه فالله أولی بالعذر
و.



یا خیر حبیب و محبوب

از زیباترین و امیدبخش ترین اشعار علامه حسن زاده آملی
.
رباید دلبر از تو دل ولی آهسته آهسته
مراد تو شود حاصل ولی آهسته آهسته.
.
سخن دارم ز استادم نخواهد رفت از یادم
که گفتا حل شود مشکل ولی آهسته آهسته.
.
تحمل کن که سنگ بی بهایی در دل کوهی
شود لعل بسی قابل ولی آهسته آهسته.
.
مزن از ناامیدی دم که آن طفل دبستانی
شود دانشور کامل ولی آهسته آهسته.
.
نبور دانش و تقوی شود گمگشتگانی را
به حق آوردن از باطل ولی آهسته آهسته.
.
همای عشق ما را بُرده با خود در بر دلبر
ازین منزل بآن منزل ولی آهسته آهسته.
.
که باید ناخدا کشتیِ در امواج دریا را
کشاند جانب ساحل ولی آهسته آهسته.
.
به دامن دامن دُرّ ثمین دیدگانم شد
سرشک رحمتش نازل ولی آهسته آهسته.
.
سحرگاهی دل آگاهی چه مینالید از حسرت
که آه از عمر بیحاصل ولی آهسته آهسته.
.
حضورش قوّتِ سحبان نطقم را ربود از من
شده سحبان من باقل ولی آهسته آهسته.
.
شراب عشق را بنگر که هر خلوت نشینی را
کند رسوای هر محفل ولی آهسته آهسته.
.
خرامان بگذرد از خطّه ایران غزلهایم
به هند و سند کشد محمل ولی آهسته آهسته.
.
بلطف پیر میخانه حسن بگرفت پیمانه
به امیدش شده نائل ولی آهسته آهسته.

✅ شراب توحید»


بسم محبوب

مدتی پیش موبایل بنده خراب شد و تمام اطلاعاتش حذف شد. از حذف ناخواسته‌ی اطلاعات، احساس کمبود و ناخوشی داشتم. یاد این داستان افتادم:

گویند ابوحامد محمد غزالى آن چه را فرا مى گرفت در دفترها مى نوشت. وقتى (زمانی) با کاروانى در سفر بود و نوشته ها را یک جا بسته با خود برداشت، در راه گرفتار راهن شدند.

غزالى رو به آنان کرد و به التماس گفت: این بسته را از من نگیرید، دیگر هر چه دارم از آن شما. ان را طمع زیادت شد، آن را گشودند و جز دفترهاى نوشته، چیزى نیافتند.

ى پرسید که این ها چیست؟ چون غزالى وى را به آن ها آگاهى داد، راهزن گفت:
علمى را که ببرد، به چه کار آید.؟!

این سخن ، در غزالى اثرى عمیق گذاشت و گفت: پندى بِه از این از کسى نشنیدم، و دیگر در پى آن شد که علم را در دفتر جان بنگارد.


ضمن تبریکِ روز ولادت حضرت زهراے اطھر سلام الله علیها،
قصیده ے فوق العاده زیباے عرفانی، از عارفِ شھیر خمینیِ کبیر، با عنوان مدیحه‌ے نورَیْنِ نَیّرَیْن که در وصف بانوے دو عالم حضرت فاطمه‌ے زهراء و فاطمه‌ے معصومه‌ - سلام الله علیهما - سروده شده است، تقدیم شما می شود.

ای‌ے ازلیّت، به تربت تو مُخمّر
وے ابدیّت، به طلعت تو مُقرّر

آیت رحمت ز جلوه‌ے تو هویدا
رایَتِ قدرت در آستینِ تو مُضْمَر

جودت، همبسترا به فیض مقدّس
لطفت همبالشا به صدرِ مُصَدّر

عِصمتِ تو تا کشید پرده به اجسام
عالَم اجسام گردد عالَم دیگر

جلوه‌ے تو، نور ایزدی‌ را مَجْلی‌ٰ
عِصمت تو، سِرّ مُختفی‌ را مَظهر

گویم واجب تو را، نه آنَتْ رُتبت
خوانم ممکن تو را، ز مُمکِن برتر

مُمکن اندر لباس واجب پیدا
واجبی‌ اندر رداے امکان مُظْهر

ممکن، امّا چه ممکن، علّت امکان
واجب، امّا شعاعِ خالقِ اکبر

ممکن، امّا یگانه واسطه‌ے فیض
فیض به مِهْتر رسد، وزان پس کهتر

ممکن، امّا نمودِ هستی‌‌ از وے
ممکن، امّا ز مُمکِناتْ فزونتر

وین نه عجب، زانکه نور اوست ز زهرا
نور وے از حیدر است و او ز پیمبر

نور خُدا در رسول اکرم پیدا
کرد تجلّی‌ ز وے به حیدر صفدر

وَ ز وی‌، تابان شده به حضرت زهرا
اینک ظاهر ز دُختِ موسی‌ جعفر

این است آن نور، کز مشیّت کُنْ» کرد
عالم، آنکو به عال است مُنوّر

این است آن نور، کز تجلّی‌ قدرت
داد به دوشیزگان هستی‌ زیور

شیطانْ عالِم شدی‌ اگر که بدین نور
ناگفتی‌ آدم است خاک و من آذر

آبِروے مُمْکِناتْ جمله، از این نور
گر نَبُدی، باطل آمدند سراسر

جلوه‌ے این، خود عَرَض نمود عَرَض را
ظِلّش بخشود جوهریّتِ جوهر

عیسی‌ِ مریم به پیشگاهش دربان
موسی‌ِ عمران به بارگاهش چاکر

آن یک چون دیده‌بان، فرا شده بر دار
وین یک چون قاپقان، معطّی‌ بر در

یا که دو طفل‌اند در حریم جلالش
از پی‌ تکمیل نفس آمده مُضطَر

آن یک، انجیل» را نماید از حفظ
وین یک تورات» را بخواند از بر

گر که نگفتی‌: امام هستم بر خلق
موسی‌ِ جعفر ولّیِ‌ حضرتِ داور

فاش بگفتم که این رسول خدای‌ است
معجزه‌اش می‌ بُوَد همانا دختر

دختر، جُز فاطمه نیاید چون این
صُلْبِ پِدر را و هم مَشیمه‌ے مادر

دختر، چون این دو، از مَشیمه‌ی‌ قدرت
نامد و ناید، دگر هُماره مُقدّر

آن یک، امواج اعلم را شده مبدأ
وین یک، افواج حلم را شده مَصْدر

آن یک، موجود از خطابش مَجْلی‌ٰ
وین یک، معدوم از عقابش مُسْتَر

آن یک، بر فرق انبیا شده تارک
وین یک، اندر سرْ اولیا را مِغفر

آن یک، در عالم جلالت کعبه
وین یک، در مُلک کبریایی‌ مَشْعَر

لَمْ یَلِد م بسته لب و گر نه بگفتم
دختِ خُدایند این دو نور مُطهّر

آن یک، کوْن و مکانْش بسته به مَقْنَع
وین یک، مُلکِ جهانْش بسته به مِعْجَر

چادر آن یک، حِجابِ عصمت ایزد
مِعْجَرِ این یک، نقابِ عفّتِ داور

آن یک، بر مُلک لایَزالی‌، تارُک
وین یک، بر عرش کبریایی‌ افسر

تابشی‌ از لطفِ آن، بهشتِ مُخَلّد
سایه‌ای‌ از قهر این، جحیم مُقَعّر

قطره‌ای‌ از جودِ آن، بِحارِ سماوی‌
رَشْحه‌ای‌ از فیض این، ذخایر اغیر

آن یک، خاکِ مدینه کرده مُزّین
صفحه‌‌ی‌ قم را نموده، این یک انور

خاک قم، این کرده از شرافتْ جنّت
آب مدینه، نموده آن یک، کوثر

عرصه‌ی‌ قم غیرت بهشت برین است
بلکه بهشتش، یَساولی‌ است برابر

زیبد اگر خاک قم به عرش» کند فخر
شاید، گر لوح» را بیابد همسر

خاکی‌، عجب خاک! آبروی‌ خلایق
ملجأ بر مُسلم و پناه به کافر

گر که شنیدندی‌ این قصیده‌ی‌ هندی‌
شاعر شیراز و آن ادیب سخنور

آن یک طوطی صفت همی نسرودی
ای‌ به جلالت ز آفرینش برتر

وین یک قمری‌ نمط هماره نگفتی‌
ای‌ که جهان از رُخ تو گشته منوّر


الهی؛ در این جهان پر بیم و امید، ناامیدان را امید تویی.
الهی؛ اگر از درگاه تو ناامید شویم، به کدامین درگاه رو توانیم کرد.؟

الهی؛ این بنده ات از عمق جان اعتراف دارد که رسوای غفلت و رسوای دو جهان است، خودت به او آبرویی ده که بتواند از شدت شرمندگی، در پیشگاه نظام هستی سر بلند کند. ماه رجب در پیش است، کاش دوستان ایمانی مرا از دعای خیر خود فراموش نکنند.
در مشکلات و سختی های زیادی گرفتارم، اما نیک می دانم: غفلت از یار، گرفتار شدن هم دارد.»

متن شعر زیبای موجود در تصویر:

چنین شنیدم که لطف یزدان به روی جوینده در نبندد
دری که بگشاید از حقیقت بر اهل عرفان دگر نبندد
چنین شنیدم که هرکه شبها نظر ز فیض سحر نبندد
ملک ز کارش گره گشاید فلک به کینش کمر نبندد


#هو
چقدر فرق است بین نگاه ظاهری به دین با نگاه باطنی به دین؛ این موجب قبض و بی حالی انسان میشود و آن موجب بسط و نشاط.
این نگاه، بعثت حضرت رسول را به هدف احکام نجس و پاکی و رسیدن به حور و قصور بهشتی می داند، و آن نگاه هدف از بعثت را "لقاءالله" و "تبدیل فلسفه یونانی به عرفان شهودی" میداند. این کجا و آن کجا.

به مناسبت بعثت مبارک حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله، دو عبارت کمتر شنیده شده و عمیق و شیرین از حضرت امام خمینی را تقدیم دوستان عزیز میکنیم:

مسئله بعثت، یک تحول علمی - عرفانی در عالم ایجاد کرد، که آن فلسفه‌های خشک یونانی را که به دست یونانی‌ها تحقق پیدا کرده بود و ارزش هم داشت و دارد، لکن مبدّل‌ کرد به یک عرفان عینی و یک شهود واقعی برای ارباب شهود.»

بعثت رُسُل و انزال کُتُب، براى مَقصَد شریف "معرفة الله" بوده که سعادات دنیویه و اخرویه در سایه آن حاصل آید.»

☑️ شراب توحید»


اگر دستور کتاب و سنت نبود، جا داشت برای این نعمت بزرگ (وصال سیدالشهدا و اصحابش به حق) بجای لباس عزا و مصیبت، لباسهای شادی و سرور به تن کنیم.

آن دسته از مخالفینی که به مولوی حمله میکنند که چرا درباره حادثه عاشورا سروده است پس عزا بر خود کنید ای خفتگان؛ زانکه بد مرگیست این خواب گران»، و آن مخالفینی که به مرحوم سید هاشم حداد حمله میکنند که چرا گفته است: چقدر مردم غافلند که برای این شهید جان‌باخته غصه میخورند. صحنه عاشورا عالی ترین مناظر عشقبازی است. تحقیقا روز شادی و مسرّت اهل بیت است. روز وصول به مطلوب غائی و هدف اصلی است. مردم خبر ندارند و چنان محبت دنیا چشم و گوششان را بسته که بر آن روز تاسّف میخورند.»؛

اولا توصیه میکنیم توضیحات مرحوم علامه طهرانی در کتاب روح مجرد در همین زمینه را حتما مطالعه کنند؛
ثانیا نکته ای که در این نوشته قصد داریم به آن اشاره کنیم، مطلبی است از عالم بزرگ، سید المراقبین، سید بن طاووس، که خوشبختانه این شخصیت بزرگوار، هم مورد قبول موافقین و هم مخالفین عرفان است. ایشان در مقدمه لهوف» به  مطلبی مشابه کلام مرحوم سیدهاشم حداد اشاره میکنند که: اگر دستور کتاب و سنت نبود، جا داشت برای این نعمت بزرگ (وصال سیدالشهدا و اصحابش به حق) بجای لباس عزا و مصیبت، لباسهای شادی و سرور به تن کنیم.».
در ادامه، بخشی از متن عربی و متن کامل ترجمه آن تقدیم دوستان میشود:

.و لولا إمتثال أمر السنة و الکتاب، فی لبس شعار الجزع والمصاب، لاجل ما طمس من أعلام الهدایة، و أسس من أرکان الغوایة، و تأسفا على ما فاتنا من تلک السعادة و تلهفا على أمثال تلک الشهادة، وإلا کنا قد لبسنا لتلک النعمة الکبرى، أثواب المسرة البشرى. وحیث فی الجزع، رضى لسلطان المعاد، و غرضا لابرار العباد، فها نحن قد لبسنا سربال الجزوع، وأنسنا بإرسال الدموع.

هنگامى که (سیدالشهدا و اصحاب) پى مى برند حیاتشان، مانع از ادامه پیروى از مقصد و مرام الهى است، وزنده ماندنشان، مانع بین آنان واکرام وبخشش الهى مى باشد، لباسهاى حیات را از تن بیرون مى کنند ودرهاى لقاى محبوب را مى کوبند وبا بذل جانها وتقدیم ارواح خویش، در جستجوى این پیروزى، متلذذ وکامیاب مى گردند و بدنهاى خود را در معرض مخاطرات شمشیرها ونیزه ها وآماج تیرها قرار مى دهند. آرى، نفوس کربلاییان براى نیل به این وصال بزرگ و لقاى باشکوه الهى، جهت گیرى نموده است، به حدى که در استقبال مرگ با همدیگر به مسابقه پرداخته اند و نفوس خود را آماج تیرها، نیزه ها و شمشیرهاى دشمنان قرار داده اند. آنان چقدر زیبنده وشایسته‌ی توصیف مرحوم سید مرتضى علم الهدى مى باشند، آنجا که این حماسه سازان را چنین مدح وتوصیف مى فرماید: " آنان افرادى هستند که خود را به سرزمین پرحرارت و سوزان افکنده، ودر جوار قرب حضرت حق جا گرفته اند. گویا در منطق آنان، قاصدان ضرر رسان، در واقع سودرسان و نافعان هستند، وقاتلان وکشندگان، در واقع احیاگران وبخشندگان حیات وهستى مى باشند. " ⬅️ و اگر نبود امتثال امر و دستور سنت و کتاب، که باید در همچو مواردى لباس عزا و مصیبت بپوشیم، از آن جهت که پیشوایان هدایت ما، توسط ارباب ضلالت و گمراهى به فیض شهادت نایل آمده اند، و سیاه پوشى ما به خاطر از دست دادن این سعادت بزرگ و از دست رفتن شوق و اشتیاق شهادت است، جا داشت در مقابل این نعمت بزرگ (وصال به حق) لباسهاى شادى و سُرور بر تن کنیم و شادمانى نماییم. ولى چون در پوشش لباس عزا، خشنودى حضرت حق و رضایت بندگان نیکوکار و صالح نهفته است، پس جامه ماتم به تن مى کنیم و با فرو ریختن اشکهاى چشم انس وعادت مى یابیم.

یا حق


دستورالعمل ویژه توبه روز یکشنبه ماه ذی القعده؛ دستوری کوتاه با آثار فراوان

این دستورالعمل کوتاه اما پرآثار، مکرر در آثار عارفان و اولیاء خدا برای توبه و شروع سلوک به سمت خداوند، و نیز تکرار آن در زمان های مناسب، توصیه شده است.

طبق فرموده بزرگان، اگر در اولین یکشنبه از ماه ذی القعده نتوانستید این دستور را انجام دهید، در یکشنبه های دیگر ماه ذی القعده میتوانید این عمل را انجام دهید، و اگر نتوانستید، در یکشنبه های ماه های دیگر و یا حتی هر روز دیگری می توانید این دستور را انجام دهید.

رسول خدا (ص) در روز یکشنبه ماه ذى القعده فرمود: ای مردم! کدام‌یک از شما می‌خواهید توبه کنید؟» گفتند: رسول خدا! همه ما می‌خواهیم توبه کنیم.»

پیامبر فرمود: غسل کرده، وضو گرفته و چهار رکعت نماز [دو تا دو رکعتی] بجا آورید. در هر رکعت یک‌بار "سوره حمد"، سه‌بار سوره "قل هو اللّه احد" و یک‌بار سوره های "معوذتین" (قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس) را بخوانید.
آن‌گاه (پس از چهار رکعت) هفتادبار استغفار نموده (با ذکر استغفر الله ربی و اتوب الیه)، و سپس در پایان یکبار "لا حول و لا قوّة إلا باللّه العلی العظیم" بگویید. سپس بگویید: "یا عزیز یا غفّار اغفر لی ذنوبی و ذنوب جمیع المؤمنین و المؤمنات فإنّه لا یغفر الذّنوب إلا أنت"؛ اى عزیز! اى بخشاینده! گناهان من و گناهان تمام مردان و ن مؤمن را بیامرز که جز تو کسى گناهان را نمی‌آمرزد».

آن‌گاه فرمود: بنده‌اى از امت من چنین عملى را انجام نمی‌دهد، مگر این‌که از آسمان به او ندا می‌رسد: بنده خدا! عمل را از نو شروع کن که توبه تو قبول، و گناهانت آمرزیده شد.
فرشته دیگر از زیر عرش ندا می‌کند: اى بنده! مبارک باد بر تو و بر خانواده و خاندانت. منادى دیگرى صدا می‌زند: در روز قیامت، دشمنانت(کسانی که حقوقی بر گردن ما دارند) را از تو راضى می‌نمایند.

فرشته دیگرى ندا می‌کند: اى بنده! با ایمان از دنیا می‌روى. دینت از تو گرفته نشده و قبر تو وسیع و نورانى خواهد شد. منادى دیگرى صدا می‌زند: پدر و مادرت راضى می‌شوند، گرچه خشمگین باشند، پدر و مادر، تو و خاندانت بخشیده شده و در دنیا و آخرت خوش رزق خواهى بود.
جبرئیل ندا می‌کند: من با فرشته مرگ پیش تو آمده و به او دستور می‌دهم که با تو خوش‌رفتار بوده، به‌خاطر مرگ آسیبى به تو نرسانیده و به نرمى، روح را از بدنت خارج نماید».

گفتند: ای رسول خدا! اگر کسى در زمان دیگرى چنین بگوید چطور؟ آن حضرت فرمود: چیزهایى را که گفتم براى او نیز خواهد بود. جبرئیل این مطالب را در شب معراج به من گفت»


عامل اصلی نزاع ها: تعلقات، دلبستگیها و حب نفس

عارف بالله حضرت امام خمینی: در فطرت اصلیه که رنگ تعلقى نیست، نزاع [هم] نیست. اگر همان طورى که حضرت موسى بی تعلق بود، فرعون هم بی تعلق بود، دعوا نمیشد. اگر در همه عالم، انبیا جمع بودند، هیچ وقت دعوا نمیشد؛ و این دعوا سر تعلقات است. همه دعواهایى که در عالم واقع مىشود، سر این تعلقات است. بی رنگى اسیر رنگ شد»، یعنى این فطرتى که رنگ نداشت، تعلق نداشت، وقتى اسیر تعلق شد، اینها دعوایشان میشود. اگر این رنگ برداشته بشود، موسى و فرعون هم آشتى میکنند.

تفسیر سوره حمد امام خمینی، جلسه پنجم


زخم زمانه.

ز مردم تا گران جانی بدیدم؛
به القائات سبوحی رسیدم.

هر آن زخمی که دیدم از زمانه؛
برای فیض حق بودی بهانه.

ز ادبار و ز اقبال خلایق؛
ندیدم جز محبت های خالق.

هر آن چیزی تو را کز آن گزند است؛
برای اهل دل آن دل پسند است.

بَدان را هست بر ما حق بسیار؛
چو حق مردم پاکیزه کردار.

عارف دلسوخته، حضرت علامه حسن زاده آملی حفظه الله

جفای خلق.

این جفای خلق با تو در جهان؛
گر بدانی گنج زر آمد نهان؛

خلق را با تو چنین بدخو کند؛
تا تو را ناچار رو آن سو کند.

مولوی

دل نوشته:

گاه انسان چنان درفشار مشکلات و تهمتهای بزرگ قرار میگیرد که فقط با آه و گریه میتوان گفت:
یا لیتنی متّ قبل هذا وکنت نسیا منسیّا: ایکاش پیش از این مرده بودم و بطور کلی از ذهن ها فراموش شده بودم


سفارشات عمومی بزرگان برای ماه مبارک رمضان

غسل و نماز توبه (در اعمال یکشنبه ذی قعده)
نماز اول وقت و با حضور قلب
نماز شب
مراقبه و توجه دایمی
توسل
قرائت قرآن (حداقل یک جزء)
دعای افتتاح
دعای ابوحمزه (هرشب مقداری)
دعای معروف سحر
عصر جمعه ها یا هرشب: صدبار سوره قدر
دعاهای مخصوص هر روز
تعقیبات و دعاهای مختص و مشترک (رجوع به مفاتیح)
هرشب قرائت ده بند از جوشن کبیر
هرشب یا سحر، یک سجده طولانی با ذکر یونسیه (حداقل چهل عدد الی چهارصد عدد)
نافله های نمازهای یومیه
صدقه و افطاری دادن

(در حال تکمیل.)

بنده را نیز از دعای خیر خود فراموش نکنید.


استاد سید محمدمحسن حسینے طهـرانے در کتاب "رساله عمره مفرده، ص ۱۱۱ " مے فرمایند:

✍ روزی مرحوم قاضی رضوان الله علیه در مجلسی راجع به این مسئله صحبت می کردند که سالک باید نسبت به حضور قلب خود مراقبه زیادی داشته باشد و از سروصدا و امثال ذلک دوری کند تا نفس او آرام باشد.
در این موقع شخصی با سنگ به شیشه زد و همین صدای بسیار کم به اندازه یک " تق " بلند شد، ایشان فرمودند: حتی این صدا برای سالک ضرر دارد ! " ممکن است سالک در حال اتصال و توجهی باشد که با شنیدن کمتر صدایی آن حال از بین برود و حداقل در این جلسه دیگر بر نگردد.


محبوب من.
اگر مرا به جُرمم مواخذه کنی، من تو را به عفوت مواخذه می‌کنم که چرا مرا نبخشیدی.
و اگر مرا به گناهم بازخواست کنی، من تو را به مغفرتت بازخواست می‌کنم.
و اگر مرا به آتش دوزخ بری، اهل آتش را آگاه خواهم کرد، که من تو را دوست می‌دارم.


اگر گنهکاری، اگر سردرگمی، اگر بی انگیزه ای، در هرحالی که هستی، بدترین تصمیم، ناامیدی و توقف است؛ باید در همین آشفته حالی نیز گریان و نالان به سمت محبوب رفت و او را طلب کرده و از او استمداد نمود. همین توبه ناقص و حرکت لنگان لنگان، بهتر از توقف و ناامیدی است.

یکبار از یکی از اساتید عرفان پرسیدم: اگر چهله بگیریم و احیانا در چهله مرتکب گناه شویم، آیا بهتر است چنین چهله ای نگیریم؟
ایشان فرمودند: همین چهله با این وضعیت، بهتر از این است که انسان بدون برنامه و رها و آشفته باشد.
سپس این بیت مولوی را خواندند:

لنگ و لوک و خفته‌شکل و بی‌ادب؛
سوی او می‌غیژ و او را می‌طلب.

*غیژیدن: خیزیدنِ طفلان و مردمانِ شَل

پیش‌فرض‌های ذهنی که از کودکی با آنها بزرگ شده ایم و از پدر و مادر یا دوست و معلم و استاد، در ذهن خود تثبیت کرده ایم، می‌تواند تاثیر منفی در پذیرش باورهای فطری و توحیدی بگذارد.

در کتاب ثمرات حیات ص ۸۵ از علامه طباطبایی نقل شده است:
در زمان میرزای قمی، عالِمی مقلّد و معتقد [به] وی بود. گویا درس فلسفه نیز می‌گفت. روزی میرزا به وی می‌گوید: برای من وحدت وجود را بیان کن. آن عالِم إبا می‌کند.
میرزا می‌گوید: ممکن است شاگردانت حرف‌هایت را بفهمند؛ ولی من از شاگردهایت پست‌ترم؟ آن عالِم در جواب می‌گوید: آنها ذهنشان آلوده نیست، مطلب را خوب درک می‌کنند؛ ولی ذهن شما آلوده است».


چقدر خداوند مهربان است؛ خودش در آخر حدیث قرب نوافل می‌فرماید: ما تردّدتُ فی شیء أنا فاعلُه کتردّدی فی موت مؤمنٍ یکرهُ المَوت و أنا أکره مَسائته؛ من در هیچ چیزی که می‌خواستم به جای آورم متردد نشدم به اندازه تردّدم در مرگ مومنی که اراده داشتم او را بمیرانم، او مرگ را ناگوار می‌دانست، و من آزار و اذیت او را ناگوار می‌داشتم.


تعدد واسطه در نجاسات

اگر شیئی به وسیله عین نجس، نجس شد، به آن متنجس اول می‌گویند. مثلا اگر لباس، آلوده به بول شود، این لباس را متنجس اول می‌گویند. این متنجس قطعا نجس است و باید آب کشیده شود.

حال اگر عین نجس(بول) از لباس، ازاله شد، آیا این لباس(متنجس اول) در برخورد با اشیاء دیگر، نجس کننده است یا نه؟ مثلا اگر دست خیس ما به این لباس(که عین نجسش برطرف شده) بخورد یا این لباس خیس باشد و دست ما به آن بخورد، آیا دست ما نجس می‌شود یا خیر؟
به عبارت دیگر، هر شیئی(لباس، زمین، بدن و) که متنجس باشد ولی عین نجس در آن نباشد، آیا در برخورد با اشیاء دیگر، نجس کننده است یا نه؟
بنابراین اگر مثلا دست خیس ما به هر شیئی بخورد که عین نجس در آن نیست، آیا دست ما نجس می‌شود یا نه؟

باید عرض کنیم بر خلاف نظر مشهور که می‌گویند متنجس اول، نجس کننده است، نظر بعضی از فقها مانند فیض کاشانی این است که متنجس، منجّس(نجس کننده) نیست. آیت الله مظاهری هم می‌گویند که هر شخصی که وسواس دارد، فتوای من برای او این است که متنجس، نجس کننده نیست. البته آیت الله مظاهری از نظر ادله، می‌گویند هیچ دلیلی نداریم که متنجس اول، نجس کننده باشد و این قول را، به امام خمینی و آیت الله خویی نیز نسبت می‌دهند؛ منتها می‌‌گویند مرحوم امام و آیت الله خویی در مقام فتوای عمومی، احتیاط کرده و می‌فرمودند متنجس، تا واسطه سوم نجس کننده است، لکن ظاهرا فتوای اصلیشان این نبوده است.

لازم به ذکر است بنابر فتوای مشهور که متنجس را نجس کننده می‌داند نیز چند نظر وجود دارد: یکی نظر علمایی چون آیت الله بهجت و آیت الله شبیری زنجانی است که هر چه تعداد واسطه ها در متنجس اضافه شود -ولو صد واسطه-، نجاست نیز سرایت می‌کند.
اما طبق نظر برخی دیگر مانند آیت الله سیستانی، آیت الله ای، آیت الله مکارم و، متنجس ها فقط تا واسطه سوم نجس می‌شوند و واسطه چهارم نجس نمی‌شود. برخی نیز تا واسطه دوم را نجس می‌دانند و واسطه سوم را پاک می‌دانند.

آیت الله مظاهری از یکی از اساتید خود نقل می‌کند: یا فقها باید بگویند که متنجس، نجس کننده نیست، و یا اگر می‌گویند متنجس، منجّس است، باید بگوییم همه عالَم به مرور زمان نجس شده است.

دلایلی که بزرگان برای این قول (متنجس، نجس کننده نیست) آورده اند از این قبیل است:
بعضی از روایات
اگر متنجس، نجس کننده باشد، تمام عالم نجس است
عدم وضع چنین تکلیفی به دلیل وم عسر و حرج
سیره
اختلال در نظام زندگی
لغویت جعل؛ یعنی اگر شارع، متنجس را نجس کننده بداند، این جعل، لغو است چون مردم به آن عمل نمی‌کند.

در ادامه عبارت مرحوم فیض کاشانی در این زمینه را مشاهده می‌کنید. نکته جالب آن است که مرحوم فیض کاشانی می‌گوید قبول این فتوای ما(که متنجس، نجس کننده نیست) برای کسانی که اهل تقلید و وسواس هستند، سخت است، چون اینها رحمت واسعه خدا را نادیده گرفته و خود را به ضیق و مشقتِ بیهوده انداخته اند.

مفتاح [عدم تنجیس المتنجس]
انما یجب غسل ما لاقی عین النجاسه. و أما ما لاقی الملاقی لها بعد ما أزیل عنه العین بالتمسح و نحوه، بحیث لا یبقی فیه شی ء منها فلا یجب غسله، کما یستفاد من المعتبره. علی أنا لا نحتاج الی دلیل فی ذلک، فان عدم الدلیل علی وجوب الغسل دلیل علی عدم الوجوب، إذ لا تکلیف الا بعد البیان، و لا حکم الا بالبرهان. الا أن هذا الحکم مما یکبر فی صدور الذین غلب علیهم التقلید من أصحاب الوسواس الذین یکفرون بنعمه اللّه و لا یشکرون سعه رحمه اللّه.
و فی الحدیث ان الخوارج ضیقوا علی أنفسهم بجهالتهم، و ان الدین أوسع من ذلک».

به هر حال این مساله، مساله مشکلی است که حل آن می‌تواند کمک بسیار زیادی به مساله نجاست و طهارت کند، هدانا الله للحق ان‌شاءالله.

✍ روح الله صادقی


علامه طباطبایی: روز گذشته وقت نماز صبح، [در مکاشفه] استاد مرحوم آقای قاضی را دیدم. وقت رفتن به من فرمود: هرکس به جایی رسیده، از یَد یا أیدی رسیده است.»
پس از آن به نظرم رسید که شاید منظور، آیه شریفه واذکُر عبادَنا ابراهیمَ و اسحاقَ و یعقوبَ اُولی الاَیدی و الاَبصار» باشد. منظور آیه شریفه، این است که ایشان صاحب گذشت و عبرت بوده اند.

 ثمرات حیات، ص ۲۵۷

پ‌ن: علامه در المیزان ذیل این آیه می‌نویسد: اینکه خداوند فرمود: ابراهیم و اسحاق و یعقوب داراى دست و چشم بودند، در حقیقت خواسته است به کنایه بفهماند نامبردگان در طاعت خدا و رساندن خیر به خلق، و نیز در بینایى شان در تشخیص اعتقاد و عمل حق، بسیار قوى بوده اند.»


از جمله فرمایشاتی که همه ما را امیدوار می‌کند، این فرمایش علامه حسن زاده آملی می‌باشد که نشان می‌دهد همه ما چیزکی چشیده ایم:

همه کسانى که قدم در مسیر نهاده‌اند، ابتدا چیزى چشیده‌اند تا آنکه در پى سلوک و رسیدن به همه‌ی آن برآمده‌اند، پس همه مجذوبند.
طالب هر پیشه و هر مطلبى
حق چشاند اولِ بارش لبى
در قبال فکر و حدس، سلوک و جذبه قرار دارد، و جذبه همانند حدس می‌باشد».

 مصباح الانس، ترجمه و شرح استاد ناییجى؛ ج۲؛ ص۱۴۳۱


ارادت آیت الله ای به تعالیم حِکمی و عرفانی شاعرانی چون فردوسی، سعدی، حافظ و مولوی برای همه روشن است.
ایشان در سخنان اخیرشان، به شرح دیوان حافظ توسط علامه طباطبایی و آیت الله سعادت پرور با عنوان جمال آفتاب» نیز اشاره می‌کنند.
نکته زیبا اینست که ایشان بار دیگر، اشعار مولوی را یکسره عرفان و اسلام ناب و معرفت خالص توحیدی معرفی می‌کنند؛ که یادآور جمله سابق ایشان درباره مثنوی است: و هو اصول اصول اصول الدین.
بیانات ایشان در ادامه می‌آید.

قلّه‌های شعر فارسی چه کسانی هستند؟ سعدی، حافظ، مولوی، فردوسی؛ اینها قلّه‌های شعر فارسی‌اند. شما ببینید شعر اینها که قلّه‌ی هنر شعریِ طول تاریخ ما است، در چه جهتهایی به کار رفته! سعدی یک بوستان دارد که بهترین اثر هنری او است -گلستان بعد از بوستان قرار میگیرد- در بوستان  شما نگاه کنید، [می‌بینید] این هنر فاخرِ فوق‌العاده برجسته همیشه در خدمت اخلاق، در خدمت تعلیم، در خدمت تعهّد [است]؛ از اوّل تا آخرِ بوستان این جوری است [یعنی] هنر شعر در خدمت اخلاق است.

سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمّد بس است و آل محمّد
یا:
به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست
عاشقم بر همه عالَم که همه عالَم از اوست
یا:
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقی است
به ارادت بکشم درد که درمان هم از اوست
اینها مال سعدی است، اینها اوج هنر شعری ما است.

 حافظ [همین طور]؛ البتّه عقیده‌‌ی بنده این است که شعر زمینی در دیوان حافظ هست امّا بلاشک شعر عرفانی، شعر برجسته و شعر ممتاز است؛ بزرگانی مثل مرحوم علّامه‌ی طباطبائی شعر حافظ را برای بعضی از شاگردانشان تفسیر میکردند که اینها نشسته‌اند آن تفسیرها را نوشته‌اند و جمع کرده‌اند و تدوین کرده‌اند؛ یعنی عرفانِ شعر حافظ این [جور] است.
عشقت رسد به فریاد گر خود بَسان حافظ
قرآن زبر بخوانی با چارده روایت

 حافظ این [جور] است؛ قرآن را حالا از رو هم ما به سختی میخوانیم [امّا او] از بَر میخواند آن هم با چهارده روایت که هفت قاریِ معروفِ صاحبانِ سبکند که هر کدام دو راوی دارند، میشود چهارده روایت؛ یعنی اینها این جوری‌ هستند، این قلّه‌ی شعر است.

فردوسی [همین طور]؛ فردوسی، حکیم فردوسی» است؛ شما توجّه کنید، در بین شعرای ما حکیم فردوسی» [مطرح] است؛ حکمت فردوسی حکمت الهی است. در عمق داستانهای فردوسی، حکمت گنجانده شده؛ تقریباً در همه‌ی داستانها یا بسیاری از داستانهای فردوسی، حکمت هست؛ لذا به فردوسی میگویند حکیم فردوسی»؛ ما به کمتر شاعری در طول تاریخ حکیم میگوییم امّا اسم او حکیم فردوسی است.

مولوی که دیگر وضعش معلوم است؛ مولوی که یکسره عرفان و معنویّت و حقیقت و اسلام ناب و معرفت توحیدیِ خالص [است]؛ او هم این [گونه] است. اینها قلّه‌های شعر فارسی‌اند؛ اگر چنانچه بنا باشد که ما تصوّر کنیم که جنبه‌ی هنری و زیبایی‌شناختی شعر از جنبه‌ی معنوی و رسالتی و پیامیِ او جدا است، باید همه‌ی اینها را از دایره‌ی شعر بیرون بریزیم، بگوییم اینها شعر نیست؛ در حالی که برترین شعرهای زبان فارسی، اینها است».


آیا عبادت از روی محبت به خداوند» با توقع اجر از خداوند» منافات دارد؟

علامه طباطبایی: در حدیثی آمده است: ولکنّی اعبُدُه حُبّا له (من به دلیل محبتم به خدا، او را عبادت می‌کنم) .نظر من، تنها به گرفتن اجر از حضرتش عزّوجلّ نیست؛ بلکه من چون او را دوست دارم، عبادتش می‌کنم. از طرفی، او -سبحانه- که بدون صفت نمی‌شود، او و صفاتش را می‌خواهم و یکی از صفاتش، مُعطی است. بنابراین، چشم به عطای او نیز دارم. چگونه می‌شود گفت این شخص عطای او را نمی‌خواهد؟
وقتی خدمت آقای قاضی بودم، گمانم سوال از دیگری بود که پرسیده شد: چه کنیم که عمل را یک‌جا برای حق -سبحانه- انجام دهیم؟ استاد جوابی فرمودند که جواب همه این حرف‌ها می‌شود؛ فرمودند: خداوند متعال بشر را طمّاع قرار داده»؛ یعنی طمع به خودش.
 ثمرات حیات، ج ۱، ص ۳۴۰

چرا خداوند در بعضی از آیات قرآن، ما را به سمت خودش دعوت نمی‌کند بلکه به بهشتش دعوت می‌کند و از جهنمش می‌ترساند؟

علامه طباطبایی: توجه به بهشت و نعمت‌هایش و عذاب آخرت، بنده را از توجه به او -سبحانه- باز می‌ دارد .خداوند متعال با آنکه مطلوبش نیست که به غیر او -سبحانه- توجه شود، اما در قرآن شریف بندگان را به بهشت دعوت می‌کند و از عذاب جهنم می‌ترساند؛ زیرا کسی که جز خوردن و عیش شعوری ندارد، نمی‌توان او را از راهی جز توجه دادن به نعمت‌های بهشت وادار به عمل عبادی نمود، و آن‌کس را که جز از عذاب جهنم نمی‌تواند ترساند، ممکن نیست به غیر از این طریق با وی سخن گفت. خداوند متعال کلامش را بر طبق درک و شعور عموم بشر می‌فرماید.»

 ثمرات حیات، ص ۲۱۹


آیت الله سید محمد محسن حسینی طهرانی: بعضی از افراد بی جهت مردم را به مشقّت و زحمت می اندازند، (می‌گویند) آقا روزه ات اشکال دارد! نماز اشکال دارد! وضو اشکال دارد! وسواس ایجاد می‌کنند، کار مردم را زیاد می کنند.

یک نفر از دوستان، از جراحان بسیار معروف، ایشان به مرحوم آقا(علامه طهرانی) گفتند: آقا من گاهی از اوقات در روز یک عمل وقتی می کنم هشت ساعت طول می کشد! می گفت: وقتی که می آمدم در منزل، به سختی می توانم بلند شوم. نمازم را چه کار کنم؟

می‌دانید آقا چی فرمودند؟ فرمود: در همان رختخواب که هستی دستت را بزن توی رختخواب تیمم کن، نمازت را بگو و بخوان! کدام فقیهی اینچنین فتوایی را میدهد؟ این دین، دین چی است؟ این دین را وجدان و فطرت می پذیرد، چرا (مرحوم حداد) می گفت: مانند پدرت(علامه طهرانی) نیست در روی زمین؟

ولی دیگران چه می گفتند بهش؟ درست برعکس، باید برخیزید وضو بگیرید، وقتی هم که وضو بگیرید باید شعور واِدراکت به جا باشد و مواظب باشید آب زیر ناخنت برود و!

ایشان به من می گفت: اگر من به پدر شما نرسیده بودم، دیوانه شده بودم! این یک دین، آن هم یک دین، هر دو اینها دین است، ولی چه دینی؟ آن دینی است که انسان را به قهقرا می برد، به جاهلیت می برد، انسان را از خدا دور می کند، خدا را برای انسان موجودی هیولایی و وحشتناک و موجب تنفر قرار می‌دهد و از خدا یک موجود ترسناک و قابل اجتناب (می‌سازد)،

(اما) این دین، خدا را می آورد نرم می‌کند، قابل نوازش می کند، با او مصاحبت می کند، می آورد، می آورد در بغل خود آدم، کنار خود آدم می نشاند، صحبت می کند، می خندد، گرم می گیرد، از محبوب ترین افراد ایشان خدا را نزدیک تر می کند، این هم یک دین است.


علامه طباطبایی: راه اصلاح نفس، گاهی به طریقی است که علمای اخلاق یادآور شده اند؛ یعنی دشمنی و خصومت پیشه کردن با نفس و در صدد اصلاح آن برآمدن. این راه، استقلال دادن به نفس و جنگیدن با او می‌باشد.
گاهی به طریق دیگر است؛ به این صورت که نفس را از استقلال بیندازیم و اصلاحش را به مالکش (حق سبحانه) واگذار نماییم. این طریق بهتر از طریقه اول است.

ثمرات حیات، ص ۱۴۸

پ‌ن: توضیح مفصل علامه طباطبایی در این موضوع، در تفسیر المیزان ذیل آیه ۱۵۶ سوره بقره آمده است.


تلمیذ(آیت‌الله‌سعادت‌پرور): آیا غیر شیعه به کمالات معنوی می‌رسد؟

استاد(علامه طباطبایی): غیر از شیعه نیز ممکن است به کمالات معنوی برسد، البته اگر در تشخیص اینکه راهنما فلان کس است یا دیگری [آنطور که شیعه می‌گوید]، عناد نداشته باشد. این شخص در اینکه باید پیشوایی داشته باشد، شک نداشته است؛ اما اشتباه در مصداق نموده است. وقت مرگ، این شبهه برای وی حل می شود و می‌فهمد در مصداق، اشتباه داشته است.

ثمرات حیات، ص ۱۵۵


آیت الله جوادی آملی: جناب حُرّ، اگر در بهشت یادش باشد که با پسر پیامبر(ع) چه کرد، بهشت برایش جهنم می‌شود. اصلا در بهشت یادش نیست و خداوند خطایش را از یادش می‌بَرَد تا در بهشت هیچ اندوهی به او نرسد. بقیه خطاکاران هم چنینند. این خداست.

برای مشاهده ویدیو

اینجا کلیک کنید.


امام صادق علیه السلام: لَیْسَ اَلْعِلْمُ بِکَثْرَةِ اَلتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یَقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اَللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ فَإِذَا أَرَدْتَ اَلْعِلْمَ فَاطْلُبْ أَوَّلاً فِی نَفْسِکَ حَقِیقَةَ اَلْعُبُودِیَّةِ وَ اُطْلُبِ اَلْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ وَ اِسْتَفْهِمِ اَللَّهَ یُفَهِّمْکَ»

علم، به زیاد آموختن نیست، بلکه علم، نوری است که در دل هرکس که خداوند اراده کند او را هدایت نماید، قرار می‌گیرد. پس اگر خواهان علم هستی، نخست حقیقت بندگی را در خودت طلب کن، و به کمک بندگی کردن، علم را طلب کن، و از خداوند طلب فهم کن تا خداوند علم را به تو بفهماند.

پ‌ن: در ادامه این حدیث، عنوان بصری از حضرت صادق می‌پرسد که حقیقت بندگی» چیست که حضرت سه امر را معرفی می‌کند، که خلاصه اش این است:
بدانی مالکیت حقیقیِ همه چیز از آنِ خداست، بدانی تدبیر حقیقی همه چیز تحت اراده خداست، و همه‌ی وقتِ خود را مشغول اطاعت حق باشی.


دو بیت شعری که آیت الله سید علی قاضی، در پایان نامه‌شان به سید محمدحسن الهی طباطبایی، خطاب به ایشان و برادرشان(علامه طباطبایی) سروده اند و شدت علاقه و جایگاه این دو برادر نزد مرحوم قاضی را نشان می‌دهد:

فَدَیتُک لو عَرَضتُ علیک شوقی
یَمِلّ السَّمعُ مِن طول الکلامِ
فإنّی بَعد بُعدِکما، کشمسٍ
لَقَد کُسِفَت و صارت فی ظَلامِ

فدایت شوم؛ هرگاه بخواهم مراتب علاقه خود را به تو توضیح دهم، همانا از درازی سخن، گوش به ملال می‌آید. من بدون شما دو نفر(علامه طباطبایی و برادرش سیدمحمدحسن الهی) مانند آفتابی هستم که به علت کسوف، در تاریکی قرار گرفته است.

✍ منبع شعر: آیت الحق، ص ۲۱۱


آیت الله ای: [شهید چمران] اینجور نبود که یک آدم خشکی باشد که لذات زندگی را نفهمد؛ بعکس، بسیار لطیف بود، خوش‌ذوق بود .دل باصفائی داشت؛ عرفان نظری نخوانده بود؛ شاید در هیچ مسلک توحیدی و سلوک عملی هم پیش کسی آموزش ندیده بود، اما دل، دل خداجو بود؛ دل باصفا، خداجو، اهل مناجات، اهل معنا.


حکیمی را پرسیدند:
چندین درخت نامور که خدای عزوجلّ آفریده است و برومند، هیچ یک را آزاد» نخوانده اند مگر سرو» را که ثمره ای ندارد؛ در این چه حکمت است؟

گفت: هر درختی را ثمره ای معین است، که به وقتی معلوم، به وجود آن[ثمره] تازه آید، و گاهی به عدم آن پژمرده شود. و سرو را هیچ از این نیست و همه وقت خوش است؛ و این است صفت آزادگان.

 گلستان سعدی


شهریه ای که به طلاب تعلق می‌گیرد، از حداقل حقوق یک کارگر هم به مراتب پایینتر است. اگر طلبه ای وضع مالی خوبی دارد، از راهی غیر از شهریه (مانند کمک خانواده، شغل و) تامین شده است.
یکی از ذهنیت‌های اشتباه بعضی از مردم نسبت به طلاب این است که آنها فقط درس می‌خوانند و کار نمی‌کنند، لذا شهریه ای که می‌گیرند نوعی مفت خوری است.
سوال این است که مگر درس دین خواندن و تبلیغ دین کردن، کار نیست؟! چه فرقی می‌کند انسان در طول روز، مشغول شغلی باشد یا مشغول درس گرفتن و درس دادن و تحقیق علمی و تبلیغ دین باشد؟ چرا مردم، اولی را کار می‌دانند و دومی را کار نمی‌دانند؟! با این گستردگی علوم و تخصص‌های دینی، آیا طلبه می‌تواند همزمان مشغول علم و کار باشد؟ اگر طلبه ای بخواهد به صورت قوی علوم مختلف را تحصیل و تحقیق و تبلیغ کند، فرصت شغلی برای او باقی نمی‌ماند. آنگاه، کمک هزینه زندگی او باید از چه طریقی تامین شود؟
البته طلبه در عوض امور واجب دینی و معنوی، خود را مستحق اخذ مال نمی‌داند، اما اگر هزینه های او از راه‌های مربوطه تامین نشود، او برای تامین هزینه ها ناچار به ترک طلبگی و وظایف مرتبط خواهد شد.

آیت الله ای در یکی از بیاناتشان می‌گویند:

در زمان رضاخان برای این که ت را از چشم‌ها بیندازد، می‌گفت: ت مُفت‌خور است؛ یعنی مثلاً عملگی و یا کار اداری نمی‌کند، در عین حال به زندگی خود ادامه می‌دهد. او با آن عقل ناقص خودش خیال می‌کرد که اگر کسی در بازار، داد و ستد نکرد و یا مثلاً بیل نزد و به اداره نرفت و شغلی نیافت، نباید نان بخورد و اگر خورد، مفت‌خوری کرده است! او چون به رسالت دین معقتد نبود، این حرف‌ها را می‌زد و کار عالِم دین را باور نداشت». ۱۳۷۴/۰۴/۱۶


آیت الله ای: نباید اینجور باشد که اگر کسی یک رتبه‌ای از فقه را - ولو نه رتبه اعلی را - پیدا کرد، او در جامعه محترم باشد؛ اما اگر کسی رتبه اعلای فلسفه را پیدا کرد، به قدر او احترام نداشته باشد. اینجوری نیست؛ علم است، [فلسفه] علم اسلامی است، مورد نیاز حوزه است. یکی از کارهای مهم همین است که ما علوم را طبقه‌بندی کنیم - که بعضی از آقایان هم گفتند - اولویت بندی کنیم، رتبه‌بندی کنیم، ارزش‌گذاری کنیم، با نیازها بسنجیم. اگر با نیازهای امروز سنجیده شود، من می‌ترسم نتیجه جور دیگری در بیاید!». ۱۳۸۹/۰۸/۰۲

پ‌ن: شرافت عالِم به علم اوست؛ و علم حکمت و عرفان نظری که مربوط به معارف و اعتقادات است، شرافت بیشتری از علم فقه و اصول دارد که مربوط به احکام ظاهری است. به عبارت دیگر، حکمت و عرفان، فقه اکبر است، و فقه و اصول، فقه اصغر. بنابراین اگر بخواهد حقیقت و انصاف رعایت شود، حکیم و عارف باید بیش از فقیه محترم شمرده شود.
البته این مطلب مربوط به علوم نظری و حصولی است. اما در رابطه با علوم شهودی، شرافت عارف بالله و فانی فی الله، از همه عالِمان دیگر(که مشغول علوم حصولی و نظری اند) بالاتر است؛ اللهم ارزقنا.


آیت الله جوادی آملی: ما کسی را تسبیح می‌کنیم که از او کمک می‌خواهیم. کسی که می‌تواند مشکل ما را حل کند، باید مشکل نداشته باشد. کسی که بی‌نیازی ما را تأمین می‌کند، باید بی‌نیاز باشد.
یک. ما چون خودمان نیازمندیم، تنزیه می‌کنیم کسی را که مشکل ما را حل می‌کند؛ این می‌شود تسبیح» [سبحان الله].
دو. چون مشکل ما را حل می‌کند و نیاز ما را برطرف می‌کند، حق‌شناسی می‌کنیم و او را شکر می‌کنیم، این می‌شود تحمید» [و بحمده].


شیخ محمد تقی آملی می‌گفتند یکبار از ایشان (مرحوم آیت الله قاضی) سوال کردم: ما خوانده یا شنیده ایم که دیگران هرگاه قرآن تلاوت می ‌کنند، اُفُق‌های عالم در برابر دید ایشان باز می‌شود، ولی هنگامی که ما قرآن می‌خوانیم، اثری از این امور مشاهده نمی‌نماییم».

ایشان نگاهی به صورت من انداختند و گفتند: آری! ایشان در شرایط خاصی قرآن می‌خوانند؛ آنان، ایستاده، و رو به قبله قرآن می‌خوانند، سر خود را می‌کنند و با دو دست خود قرآن را بالا می‌گیرند! و با همه وجود به آنچه می‌خوانند توجه دارند، و توجه دارند که در برابر چه کسی ایستاده اند. ولی شما قرآن را می‌خوانید در حالی‌که زیر کرسی رفته، تا نزدیک چانه لحاف را بر روی خود کشیده و قرآن را روی زمین نهاده و آن را نگاه می‌کنی».

جناب آملی ادامه دادند: آری! به همین صورت قرآن را می‌خواندم و بسیار هم می‌خواندم؛ گویی ایشان در کنار من بوده و مراقب اعمال من بودند. دیگر از آن روز با تمام وجود قرآن می‌خواندم و در مجالس او حاضر می‌شدم».

✍ آیت الحق، ص ۲۲۱


منقول است که حضرت امیرالمومنین علی علیه السّلام فرموده اند: العِلمُ نُقطةٌ کَثّرَها الجاهلون؛ علم، تنها یک نقطه است که جاهلان آن را زیاد و تکثیر کرده‌اند».

پ‌ن۱: در روایت دیگری از حضرت علی علیه السلام نقل شده است: تمام آنچه در قرآن» است، در سوره حمد» است، و آنچه در سوره حمد» است، در بسم الله الرحمن الرحیم» است، و آنچه در بسم الله الرحمن الرحیم» است، در باء بسم الله» است و آنچه در باء بسم الله» است در نقطه‌ی باء» است و من نقطه زیر باء بسم الله ام».

پ‌ن۲: برگشت همه علوم، به توحید و وحدت حق متعال است؛ و تمام تکثّراتِ علوم، به همین نقطه‌ی توحید بر می‌گردد. ولایت هم منشعب از توحید است. باید به دنبال توحید بود، چون که صد آمد نود هم پیش ماست.

پ‌ن۳: در کتاب آیت الحق، در یکی از نامه های عارف بالله آیت الله سید علی قاضی طباطبایی اینچنین آمده است: تمام طُرُق، توسل به ائمه اطهار و توجه تام به مبدأ است. چون‌که صد آمد، نود هم پیش ماست.».


از اول ماه ذی القعده تا دهم ماه ذی الحجه، در بین اهل معرفت به اربعین کلیمی یا چهله‌ی معروف است. در این چهل روز پر برکت، می‌توان عبادات و دستورات عام یا خاصی را برای خود مشخص کرد و به آن پایبند بود. از جمله دستورات، نامه ای است نویافته از مرحوم سید علی آقای قاضی که در ادامه می‌آید.

محمد حسن قاضی: این نامه اخیرا به دست این حقیر رسیده است؛ و آنچنانکه از خط ظاهر است از مرحوم والد(آیت الله سید علی قاضی) قُدّس سرُّه می باشد و چون مناسب این ایام است تقدیم حضورتان می‌گردد.

الحمدالله رب العالمین و صلی االله علی نبینا و آله الطاهرین. قال رسول االله صلی االله علیه و آله و سلم: إنّ لرَبّکم فى أیّامِ دهرِکُم نَفَحات ،ألا فَتَعرَّضُوا لَها و لا تُعرِضُوا عنْها. ذوالقعده الحرام میقات
حضرت کلیم است، الرحمن علی نبینا و آله و علیه الصلاه و السلام میباشد. اول استعانتی از حق نموده. از غره در این اربعین علاوه بر اعمالِ همه وقتی و سجده و ذکر یونسی از پانصد الی الف. و اگر در یک سجده متصله باشد بهتر است. هفتاد هزار مرتبه کلمه توحید نفی و اثبات(یعنی: لا اله الا االله) هر روزی هزار و هفتصد و پنجاه مرتبه. و افضل اوقات آن بعد از فریضه صبح و مغرب است، و تفریق هم ضرر ندارد. و صوم یوم خمیسها (یعنی روزهای پنجشنبه) و احیای شبهای جمعه و غسل (قُبَیل المغرب) و روز جمعه. و هزار مرتبه صلوات و تتمیم آن با صلوات کبیره. ده مرتبه سوره مخلصین(یس و صافات) ترک نشود. و در شبهای جمعه هزار مرتبه سوره توحید. و اگر در دو رکعت نماز خوانده شود بهتر و اثرش اظهر است. رکعت اول هزار مرتبه و ثانیه یکی. و دوام طهارت در تمام اوقات. خواندن سوره قدر ده مرتبه. و استغفار هفتاد و یکمرتبه (بعد از نماز عصر). دیگر مجاهده و مزاوله و محاسبه. کم خوردن آب و غذا. خصوص گوشت و روغن. و بقول مکروه الرائحه(مانند سیر و پیاز) و استعمال عطر و بخورات. و کثرت زیارت مشاهد مشرفه (و اتیان مطلق مساجد). و خواندن مقدار معتنابهی از قرآن مجید. و اگر فی الجمله ملالی حاصل شود بکتب جوامع اهل بیت صلوات االله علیهم و کتب مولفه و مردفه نزد اخلاقیون مراجعه فرماید. و البته سعی بلیغ در انابت و تضرع بجا آورد».
و الی آخره که راجع به بساکنین عتبات مقدسه است.

پ‌ن: اساتید سلوک می‌فرمایند این اذکار و دستورات بدون اذن استاد نباید انجام گیرد.


استاد شیخ جعفر ناصری: خاصیت اربعین گرفتن (چهلّه گرفتن) یک بخشش همین است که در طول این اربعین ها کم کم یک حس و حالی به فرد دست می دهد که در تمام عمرش نبوده است. با تکرار اعمال صالح این حس زیاد می شود، زیاد می شود، زیاد می شود تا اینکه حالی به دل دست می دهد که دیگر نمی رود. دیگر اگر اربعین هم وقتش تمام شود این حس و حال از بین نمی رود و دیگر دل مرکز حیات و مرکز توجه می شود و از یک سری معاصی که انسان می ترسید خداوند حفظ می کند و می تواند آرام حرکت بکند.


علامه حسن زاده آملی: به دستور حضرت استادم علامه آقا سید محمد حسین طباطبایى رضوان الله تعالى علیه از اول ماه ذى القعده تا دهم ذى الحجه ۱۳۸۹ ه ق، در اربعین‌ کلیمى‌ بودم‌ وَ واعَدْنا مُوسى‌ ثَلاثِینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً .(سوره اعراف، آیه ۱۴۲)؛ در اوائل ماه ذى الحجه مذکور به توجه نشسته بودم، انتقالى روى آورد تا در کنار نهرى گذارم افتاد، درخت انجیرى در کنار آن نهر بود و انجیر بسیار داشت، دو دانه از انجیر آن درخت را خورده‌ام‌ وَ التِّینِ وَ اَّیْتُونِ‌؛ و در شبهاى دیگر هم کم و بیش با افرادى بود، و گاهى سؤال و جواب هم پیش مى‌آمد».

 انسان در عرف عرفان، واقعه ۱۴


آیت الله جوادی آملی: خطبه‌ای است که وجود مبارک حضرت امیر دُرفشانی می‌کند برزخ را معنا می‌کند، ساهره قیامت را معنا می‌کند. ابن ابی الحدید در شرح این خطبه می‌گوید: اگر ادیبان و بلاغت‌شناسان را یکجا جمع بکنند و این خطبه را بر آنها بخوانند آنها می‌فهمند که این سجده دارد. همان طوری که بعضی از آیات قرآن سجده دارد. ما این مطلب را به عرض استاد علامه طباطبایی رساندیم که این اغراق نیست؟ ما آنچه شنیدیم سجده بر آیات قرآن کریم است، در غیر قرآن سجده نیست!

علامه طباطبایی فرمودند: نه این اغراق نیست، این در حقیقت سجده برای آیات قرآن کریم است، زیرا همان آیات قرآن کریم از زبان حضرت امیر به این صورت درآمده است و اگر آن آیات قرآن کریم نبود، حضرت امیر این سخنان را نمی‌توانست بگوید. اینها هر چه دارند از قرآن است و از وحی الهی است. می‌بینید همان آیات قرآن کریم به صورت نهج البلاغه جلوه کرده است.

خود حضرت امیر وقتی قرآن را معرفی می‌کند، می‌فرماید که فتَجَلّی لهم سُبحَانَهُ فی کتابه مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونُوا رَأَوْه»؛ خدا در قرآن برای بندگانش تجلّی کرد، حرف نزد! مردم باید متکلّم را ببینند، نه این صدا را بشنوند.


علامه حسن زاده آملی: حضرت امام صادق علیه السلام فرموده است: هر چه که تو را از خدایت باز مى دارد، بت توست! این جان عرشی را، این سیمرغ ملکوتی را، پای‌بند یک مشت هواهای نفسانی نکن. از این گونه تعلقات آزادش بگذار تا بسوى اسماء و صفات الهی، و به جانب مدارج و معارج قرآنی ارتقاء بنماید. او را گرفتار قفسهای هوسهای نفسانی مکن تا به کمال مطلوب خود برسد.




محمد حسن قاضی: من نسبت به پاره ای از مسائل، بخصوص هنگام قرائت خطبه منسوب به حضرت امام علی(ع) به نام البیان» و همچنین خطبه التطنجیه»، اعتراض می‌نمودم. زیرا محتوی و عبارات آن مبهم بودند و مطالبی بودند که برای ذهن من عجیب و غریب به نظر می‌آمد. اما هرگاه توقف می‌کردم یا اعتراض می‌نمودم، [پدرم، آیت الله قاضی] با دست به من اشاره می‌نمود که اعتراض نکنم و به قرائتم ادامه دهم.

اما یک‌بار از فرصت استفاده نموده به جناب [میرزا ابراهیم] شریفی نگاهی انداختم و دیدم انگشت سبابه خود را به طرف خود نشانه گرفته و به من می‌فهماند که بعدها نکات مبهم را برایم توضیح خواهد داد. در یکی از جلسات درسی که با او (شریفی) داشتم از او خواستم که به وعده خود وفا کند و او چنین گفت: .مسائل غیر عادی و غریبی وجود دارند که درک آنها برای تو مشکل است .آری احادیث مشکل، زیاد است، چون بار آنها مشکل است. لذا حق نداریم که آنها را به طور کلی نفی کنیم، بلکه باید آنها را به حال خود گذاشت تا شاید هرگاه خواست خدا فراهم شد و زمان و مکان آنها فراهم گردید، سرّ آنها فاش گردد.

✍ آیت الحق، ج۱، ص ۳۰۱


استاد وکیلی: علت هراس و اندوه دائمی انسان این است که او به چیزهایی تعلق و دلبستگی دارد که دائما در حال تغییر و تحول و در معرض از بین رفتن هستند. طبیعی است که با دل بستن به موجود در حال دگرگونی و زوال، نمیتوان از س و آرامش برخوردار بود.


شیخ محمد تقی آملی می‌گفتند یکبار از ایشان (مرحوم آیت الله قاضی) سوال کردم: ما خوانده یا شنیده ایم که دیگران هرگاه قرآن تلاوت می ‌کنند، اُفُق‌های عالم در برابر دید ایشان باز می‌شود، ولی هنگامی که ما قرآن می‌خوانیم، اثری از این امور مشاهده نمی‌نماییم».

ایشان نگاهی به صورت من انداختند و گفتند: آری! ایشان در شرایط خاصی قرآن می‌خوانند؛ آنان، ایستاده، و رو به قبله قرآن می‌خوانند، سر خود را می‌کنند و با دو دست خود قرآن را بالا می‌گیرند! و با همه وجود به آنچه می‌خوانند توجه دارند، و توجه دارند که در برابر چه کسی ایستاده اند. ولی شما قرآن را می‌خوانید در حالی‌که زیر کرسی رفته، تا نزدیک چانه لحاف را بر روی خود کشیده و قرآن را روی زمین نهاده و آن را نگاه می‌کنی».

جناب آملی ادامه دادند: آری! به همین صورت قرآن را می‌خواندم و بسیار هم می‌خواندم؛ گویی ایشان در کنار من بوده و مراقب اعمال من بودند. دیگر از آن روز با تمام وجود قرآن می‌خواندم و در مجالس او حاضر می‌شدم».

✍ آیت الحق،ص 221

آیت الله سید علی قاضی طباطبایی: قرآن را برای امور عالیه و مسائلی که به دست آوردن آنها بسیار ناممکن و دشوار است، در شرایط خاص و حالات خاص می‌خوانند».

✍ آیت الحق، ج۱، ص ۲۸۳


امام رضا(ع) مظهر هو الرّاضی» است؛ یعنی هیچ خشنودی در عالَم پیدا نمی‌شود مگر به وساطت امام رضا صلوات الله و سلامه علیه

بخشی از پیام آیت الله جوادی آملی به اولین اجلاس مدیران مجمع عالی حکمت اسلامی:

اینجا که الآن شما حضور دارید؛ یعنی بارگاه رضوی، امام رضا(صلوات الله و سلامه علیه) هیچ کسی در عالم کسی را راضی نمی‌کند و کسی از چیزی راضی نمی‌شود و نعمتی به هیچ کس نمی‌رسد که او خوشحال بشود مگر به وساطت رضا، رضا یعنی همین! مظهر راضی بودن، مظهر هو الرّاضی» بودن، مظهر رضوان، این است! اگر کسی توفیقی پیدا کرد که مشکل دیگری را حلّ کرد، دیگری را راضی کرد، به وساطت رضاست و اگر بیماری درمان شد و خوشحال شد، به وساطت رضاست و اگر جاهلی عالِم شد، به وساطت رضاست و اگر گرفتاری آزاد شد، به وساطت رضاست، اصلاً رضا معنایش همین است. آنکه راضی است مظهر رضای الهی است؛ یعنی هیچ خوشنودی در عالم پیدا نمی‌شود الا به وساطت امام رضا صلوات الله و سلامه علیه.»

برای مشاهده فیلم بیانات آیت الله جوادی،

اینجا کلیک کنید.


عن الإمام الصادق(علیه السلام): إذا کان یوم القیامة نشر اللّه تبارک و تعالىٰ رحمته حتى یطمع إبلیس فی رحمته! زمانی که قیامت برپا شود، خداوند آنقدر رحمتش را منتشر می‌کند تا اینکه حتی ابلیس هم نسبت به رحمت خدا طمع می‌کند!

 الأمالی للشیخ الصدوق(ره)؛ ص۲۷۴


شیخ عباس قوچانی می‌گفت: هیچ‌گاه به قرائت فصلی یا دفتری از مثنوی آغاز نکردم مگر آنکه آقای قاضی قبل از آنکه من لب باز کنم، ابیاتی را از حفظ می‌خواند، و آهنگ صدایش در وجود من، نشاط و خرسندی و حالت حماسی پدید می‌آورد.

✍ آیت الحق، ج ۱، ص ۳۶۷


در مباحث عرفان نظری، وحدت وجود که یکی از اصلیترین مباحث عرفان است، در کلمات حافظ فراوان دیده میشود. البته باز هم نمیتوانم خودداری کنم از اظهار تأسّف، از این‌که بعضی از نویسندگان و ادبای محقّقی که با وجود مقام والای تحقیق در ادبیات، از عرفان - عرفان نظری - اطلاعی ندارند و در آن کاری نکردند، وحدت وجود را که به حافظ نسبت داده شده، به معنای همه‌خدائی که ناشی از عدم درک درست مسأله است، تعبیر کردند و آن را جزو شَطَحیاتی دانستند که بر زبان حافظ - مثل بعضی از عرفای دیگر - صادر میشده و نه یک بینش و طرز فکر و جهان‌بینی.

✍ آیت الله ای، ۱۳۶۷/۰۸/۲۸


هر کس می‌خواهد در معرفت، اسطوانه‌ای بشود، در نفی خواطر» بکوشد.

--------

در همه شبانه روز، محبت و عشق خدا را بر دل خود مرور دهید، به خصوص موقع خواب شبانه بیشتر مقید به این امر باشید.

--------

مشکلات نباید مایه‌ی تنبلی و تسویف(امروز و فردا کردن) شود؛ زیرا مشکلات همیشه در راه سالکان بوده است، بلکه سالکان گذشته مشکلاتی به مراتب بیشتر و سخت‌تر از مشکلات ما داشته اند.

--------

قرآن را با توجه و ترتیل بخوانید، از هزار کتاب سلوک قوی تر است.

-------

بعضی از عرفا گفته اند: خواب» از مکاشفه» به تعبیر نزدیک‌تر است، چون در مکاشفه امکان تاثیر عوامل خارجی بیشتر است.

--------

سالک باید همیشه به دنبال مقرّبات باشد و از مبعّدات بگریزد، مبعّد آنست که حال[معنوی] انسان را از بین می‌برد.

--------

مرحوم قاضی می‌فرمودند: دنبال حال بگردید، هرجا حال پیدا می‌کنید، آنجا را مغتنم بشمارید.

--------

نوزاد بسیار لطیف و حساس است، او را نباید در مجالس گناه و ساز و آواز برد، بلکه باید در کنار صدای قرآن گذاشت و در مجالس ذکر و توسل برد. گیرندگی نوزاد بسیار قوی است.

یا حق


دستورالعملی که برخی از بزرگان عرفان به آن تأکید داشتند و خود نیز عمل می کردند. از استاد حسن رمضانی این دستورالعمل را نقل می کنیم با این توضیح که:

یک. اربعین کلیمی از اول ذی القعده تا 10 ذی الحجه است.

دو. این دستور العمل، مجرب و نافع و فواید و برکات زیاد روحی و معنوی دارد. منتها به قصد رضایت خداوند و تقرب و نزدیکی به او بجا آورده شود خیلی بهتر است. پیشنهاد می کنیم به نیابت از همه علما و عرفا، شهدا، پدران و مادران، ذوی الحقوق و اساتید، بجا آورده شود که هم کیفیت عمل بسیار بالا می رود و هم برکات آن بی نهایت می شود.

سه. اگر همه موارد انجام شود خیلی بهتر است و کمال در انجام همه دستور العمل است، ولی اگر کسی نتوانست همه موارد را انجام دهد هر مقدار که می تواند انجام دهد. (کمی هم سختی کشیدن ایرادی ندارد. به هر حال، ریاضت شرعی است و انسان با راحت طلبی به جایی نمی رسد.)

چهار. قبل از ذکر این دستورالعمل یادآور می شویم که غسل و نماز توبه روز یکشنبه ذی القعده فراموش نشود.
همچنین دو رکعت نماز بین مغرب و عشا در ده شب اول ذی الحجه که در هر رکعت بعد از حمد و سوره توحید، یک بار آیه ی ((و واعدنا موسی)) خوانده می شود.

پنج. حضرت استاد رمضانی می فرمودند: خوب است انسان،‌ حداقل یک بار در عمر خود، این دستورالعمل را کامل انجام دهد که برکات فراوانی دارد. ان شاء الله

 کیفیت دستورالعمل اربعین کلیمی:

یک. از اول ذی القعده تا 10 ذی الحجه، روزه باشد (بجز عید قربان) (اگر روزه قضا دارد، به نیت قضا اگر ندارد به نیت روزه مستحبی)

دو. تلاوت هر روز، یک جزء قرآن کریم. اگر بتواند ایستاده وگرنه، نشسته.

سه. قبل از نماز شب، 1000 مرتبه ذکر شریف لا اله الا الله خوانده شود؛ سپس نماز شب.

چهار. تلاوت روزانه ۲۱ مرتبه آیت الکرسی تا و هم فیها خالدون» (و این تلاوت در روز باشد نه شب)

یا حق


قدیم ترها، فقط گناهان و کثرات فضای حقیقی بود، حالا کثرات فضای مجازی هم به صحنه جان ما اضافه شده، تازه اگر از این دو بتوانیم به سلامت خارج شویم، خطورات نفسانی در جان ما غوغا میکند که رهایی از آن سخت است. و اگر از آن نیز رها شدیم، کم کم معرفت حقیقی نورانی بر ما طلوع خواهد کرد.

✍ استاد مویدی، فایل صوتی


هرگاه مرحوم قاضی می‌شنید یکی از مریدان و یارانش متصدی منصبی از مناصب زعامت(ریاست) شده است، استعاذه می‌کرد و از شیطان به خداوند پناه می‌برد.

✍ آیت الحق، ج ۱، ص ۴۴۷

-------------

سید هاشم رضوی نقل می‌کند که من بارها در مسجد کوفه و سهله او [مرحوم قاضی] را دنبال کردم و مواردی از تهجد و تلاوت قرآن و سجده‌های طولانی و تفکر و تأمل عمیق و خیره شدن‌ها و بهت زدگی‌های او (و برگشت دوباره او به حالت اولی، بعد از انتظار و تأمل دراز) را که شگفت انگیز و دهشت آور بود، مشاهده کردم.

✍ آیت الحق، ج ۱، ص ۴۳۲


هرچه کُنی بکن، مَکن
ترکِ من ای نگار من
هرچه بَری بِبَر، مَبَر
سنگدلی به کار من

هرچه هِلی بِهِل، مَهِل
پرده به روی چون قمر
هرچه دَری بِدَر، مَدر
پرده‌ی اعتبار من

هرچه کِشی بِکِش، مَکِش
باده به بزمِ مدّعی
هرچه خوری بخور، مخور
خونِ دلِ فگار من

هرچه دَهی بده، مَده
زلف به باد، ای صنم
هرچه نَهی بِنِه، مَنِه
دام به رهگذار من 

هرچه کُشی بکُش، مَکُش
صید حرم که نیست خوش 
هرچه شَوی بـِشو، مَشو
تشنه به خونِ زار من

هر چه بُری بِبُر، مَبُر
رشته‌ی اُلفتِ مرا
هرچه کَنی بِکَن، مَکَن
خانه‌‌ی اختیار من

هرچه خری بخر، مخر
عشوه‌ی حاسد مرا
هر چه تَنی بتَن، متَن
با تنِ خاکسار من

هرچه رَوی بُرو، مَرو
راه ِخلافِ دوستی 
هرچه زَنی بِزَن، مَزَن
طعنه به روزگار من

✍ شوریده شیرازی


آیت الله جوادی آملی: قبلاً در میدان بازی، این بازی بود که پای چوبین درست می‌کردند که ده سانت اگر کسی آن پای چوبین را داشت از دیگر بچه‌ها بلندتر بود، این در ادبیات ما اثر گذاشت، گفتند:
اگر کوتهی پای چوبین مبند
که در چشم طفلان نمایی بلند
گاهی آدم عالم نیست و خود را عالم معرفی می‌کند، گاهی عادل نیست و خود را عادل معرفی می‌کند، گاهی صاحب مقام نیست و خود را صاحب مقام معرفی می‌کند، این همان بازی میدان کودکانه است که پای چوبین می‌گذارند تا ده سانتی متر از دیگری بلندتر نشان دهد اگر کوتهی پای چوبین ببندد»، معلوم می‌شود هر کس مدعی است کوته فکر است و هر کس فریب چنین کوته فکر را می‌خورد کودک است!
اما آنان که بزرگسال می باشند که تو را بزرگ نمی‌بینند، با پای چوبین که کسی بلند نمی‌شود!


فرق عرفان» و تصوف منحرف» اینست که: عارف به دنبال فناء نفس» است و صوفی به دنبال تقویت نفس».

--------

انسان نباید مانند گوشت قربانی باشد که هرکس تکه ای از آن را ببرد و برای صاحبش چیزی نماند، یا مانند دیس حلوا که هرکس لقمه ای از آن بر می‌دارد، یعنی نباید خودش را کاملا در اختیار مردم و دیگران بگذارد به گونه ای که به خلوت‌هایش و به خانواده‌اش نرسد.

--------

خیلی‌ها با زحمات بسیار و با ریاضت‌‌های فراوان به جائی نرسیده اند، سرّش این است که از رعایت برخی ظرائف غافل مانده اند. مثلا سالک حق ندارد پای سخنرانی هر خطیبی بنشیند؛ فقط می‌تواند از سخنرانی خطیبی استفاده کند که می‌داند برای خدا سخن می‌گوید که روایت می‌گوید: من أصغی الی ناطقٍ فقد عبده (هر کس به هر گوینده ای گوش فرا می‌دهد، همانا او را عبادت کرده است).

--------

از لوازم سلوک، صَمت است. صَمت یعنی از گفتار مالایعنی(بی فایده) اجتناب کنید که موجب قساوت قلب است و قساوت قلب، انسان را از رسیدن به کمال محروم می‌کند. سکوت، کلید است برای تجمّع حواس و اراده‌ی انسان. انسان به سبب سکوت در خودش جمعیت پیدا می‌کند و نتیجتا مشمول نظر رحمت الهی و فیوضات ربانی می‌گردد.


قدیم ترها، فقط گناهان و کثرات فضای حقیقی بود، حالا کثرات فضای مجازی هم به صحنه جان ما اضافه شده، تازه اگر از این دو بتوانیم به سلامت خارج شویم، خطورات نفسانی در جان ما غوغا میکند که رهایی از آن سخت است. و اگر از آن نیز رها شدیم، کم کم معرفت حقیقی نورانی بر ما طلوع خواهد کرد.

✍ استاد مویدی، فایل صوتی

فایل تبلیغ مجازی


امام خمینی: من خودم را عرض می‌کنم؛ من شهادت می‌دهم که خودم تاکنون دو رکعت نماز برای خدا نخوانده‌ام، هر چه بوده برای نفس بوده. دلیلش هم این است که چنانچه جنت و ناری نباشد، آیا ما باز همانطور مشغول می‌شویم به نماز و دعا یا خیر؟

فیلم بیانات امام خمینی را در

اینجا مشاهده کنید.


برخی به کجاها رسیدند؛
و ما در ظلماتِ عالم کثرات فرو رفته‌ایم.

گر خبر از مُلک جان داری بیار
یا نشان از بی نشان داری بیار

از بیان و لفظ بگذر یک زمان
عشقِ بی لفظ و بیان داری بیار

ظنّ و علم و قطع را یک‌سو فکن
رؤیت و حسّ و عیان داری بیار

گفتگو از جام و مِی دیگر بس است
حالتی از مِی کشان داری بیار

علم و حکمت را به اهلش واگذار
های و هوی عاشقان داری بیار

بوسه شیطان بُوَد داغِ جبین
داغِ جانسوزِ نهان داری بیار

بزم وحدت جای هر بیگانه نیست
رنگ و روی مَحرمان داری بیار

شاخسارِ گلشنِ توحید را
مرغ لاهوتی زبان داری بیار

از شفیعی رهروی وامانده تر
در بیابان جهان داری بیار

 شعر از مرحوم حسین شفیعی


غزلی زیبا از حافظ؛ موجود در نسخه تصحیح شده توسط میر سید محمد قدسی

تا جمالت عاشقان را زد به وَصل خود صَلا
جان و دل افتاده‌اند از زلف و خالت در بلا

آنچه جانِ عاشقان از دست هجرت می‌کشد
کس ندیده در جهان جُز کشتگان کربلا.

السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلّت بفنائک.


آیت الله مکارم شیرازی و آیت الله نوری همدانی، ساخت سریال شمس تبریزی را حرام اعلام کرده و دلیل آن را ترویح عقاید ضاله صوفیه» بیان نموده اند. بد نیست ابیات عارف بالله شیخ بهائی را در توصیف مولوی و مثنویِ او مرور کنیم:

من نمی‌گویم که آن عالیجناب
هست پیغمبر، ولی دارد کتاب
مثنویِ او چو قرآنِ مُدِلّ
هادیِ بعضی و بعضی را مُضِلّ
مثنویِ معنویِ مولوی
هست قرآنی به لفظِ پهلوی.


بعضی از گناهان ما، بوی بدی دارد که مشامِ ملکوتیان را آزار می‌دهد. طبق بعضی روایات، بعضی از ملائکه از بوی بد گناهان آزرده می‌شوند؛ همچنین است اولیائی که مشامِ برزخی‌شان باز است، از بوی بد گناهان ما آزرده می‌شوند. چه باید کرد تا این بوی بدِ گناه، ما را رسوا نکند؟ امام رضا علیه‌السلام می‌فرماید: تعَطَّرُوا بِالاسْتِغْفَارِ لاَ تَفْضَحْکُمْ‏ رَوَائِحُ الذُّنُوبِ: با استغفار خود را معطّر کنید، تا بوی بدِ گناهان شما را رسوا نکند. (امالی الطوسی، ص ۳۷۲)


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها